مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

روز جهنمی

فروشنده نرمالی نبود. ظاهرا دختر خیلی مودب و آرامی به نظر می رسید  اما پیرو اینکه تازگی مطلقه شده بود و از بچه اش دور - دچار بیماری بدبینی و بی اعتماد نفسی شده بود. من طی ۴-۵ روزی که پیش من کار کرده بود تحملش کردم. از اول قرار بود فقط یک روز برای انجام عمل چیزی شبیه لقاح در رحم اجاره ای !! سر کار حاضر نشود و قرارداد بسته بود. اما ۳ روز پیش از عمل و  یک هفته قبل از روز مادر که امید داشتیم بازار خوبی باشد دست ما در حنا ماند! سعید ماند و مغازه ای که اگر حمایتهای مادرم نبود قطعا نابود می شدم !!! طی تماسی به من گفت نمی خواهم سرکار حاضر شوم و خسارت تو را هم می دهم!  ‌من گفتم خانم ما اهل خسارت گرفتن  نیستم اما بد ضربه ای می خوریم و  شما هم به تعهداتت عمل نکردی ........  
امروز بعد از ۱۰-۱۵ روز آمد . به او یاد داده بودند که کاسب آبرو دار است و با شلیته گری می توانی مدارکت را از او بگیری. من گفتم آرام باش و فردا کسی را بفرست تا مدارکت را بگیرد - هر چند حق قانونی من بر مبنای قراردادمان گرفتن جریمه و خسارت است ولی از تو می گذرم به خاطر شرایطت . ولی ان زن به نیت تلکه شدن آمده بود!! نفرین پشت نفری ( که از نظر من دوزار نمی ارزد!!)  سعی می کرد من رو عصبی کند تا چیزی از من بشنود و آتو بگیرد. فرمش شیطاانی بود! حالا فهمیدم چرا کارش به طلاق کشیده...... به مادرم زنگ زدم تا با او صحبت کند تا به این راحتی به خودش اجازه توهین و نفرین ندهد در حالی که منطقاً و عقلاً من شاکی او بودم ولی بنا به شکایت کردن و ندادن مدارکش نداشتم!!  توهین می کرد و نفرین و من برای حفظ آبروی دیرینه مان در بازار هیچ نمی گفتم و این هیچ نگفتن مثل سرطانی کشنده بر روح  من اثر می کرد! دخترک روانی به مامور زنگ زد!! من هم در پی احقاق حقم و قطع کردن ترکتازی آن احمق ُ به ۱۱۰ زنگ زدم. مامور برای رسیدگی به شکایت من آمد ُ به من گفت من امثال این زنها را می شناسم -در ژی تلکه کردن هستند مقداری پول و مدارکش را هرچند می دانم حق با توست - بتحویلش بده که برود و گم شود!! ولی این حضور مامور این که باید کوتاه می آمدم در حالی که حق با من بود این که باید باج می دادم - رفتار توام با توپ و تشر برادرم  که هدفش ختم قائله بود و ........... همه مرا ویران کرد و این رفتار به ۲ فروشنده جدید هم راه نشان داد که به راحتی هر قراردادی را زیر پا بگذارند و تازه کلی پول هم باج بگیرند!!! کاش خدا به ما آدمها قدرت درک همدیگر در چنین شرایطی را بدهد! تمام !
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد