مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

حال عجیب

عجیب رو ویبره ام

دل و تنم دائم داره می لرزه

یه حال عجیبی دارم

مریم بارداره و باید مراعاتش کنم 

خیلی هم سعی می کنم

اما باور کنید بریدم

بدجور.............

خسته ام

بد جور .............

نگرانم

بد جور..............

الان ساعت چنده؟؟؟ 6 بعد از ظهر

هنوز دشت نکردم 

3 روز دیگه نیمه شعبانه

15 و 25 این ماه سنگین ترین چکهای زندگیمو کشیدم

خرج هم بی رویه گرونه

و خدا وکیلی من کم نمی ذارم

واییییییییییییییی چه روزهای سختی در پیشه

خدایا رحم کن

در گوشی بگم شاید بخوام ماشینو بفروشم

اینو می گم برا ثبت تو تاریخ خونوادگی

تا شاید ایشالله یه روزی بهش بخندیم و بگیم دیدی گذشت !!!!!!!!!!!

الان هم اگه انبار رو بفروشم تمام مشکلات حل می شه

ولی می خوام مقاومت کنم

دعام کنید! خیلی

تورا خدا

یا خدا..........

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 19:49

خدا بزرگه سعید اقا...
ان شا ا... خدا به همه کمک کنه...به شما مردها هم سلامتی و تندرستی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد