مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

بریدم ....

بریدم بد جور... از همه کس و همه چیز و همه جا خسته ام دلم فقط گریه می خواد اذیت می شم سروش همش لج میره خسته شدم شب تا صبح بد خوابه و روزا هم همش رو لج و ناراحتیه دلم گریه می خواد دلم می خواد سبک شم نه من مامانمو می خوام.............. صورتم از اشک خیسه بابا منم آدمم منم خسته میشم منم می برم منم کم میارم کم آوردم.. بد جور.... عزیزی چه خوش گفت که آدمی با گریه زنده است .... اصلا می خوام تا خود صبح گریه کنم می خوام سبک شم نمی خوام به اونهایی که اشک کسی رو باور ندارند برا آروم کردنم احتیاج داشته باشم می خوام تو همین تاریکی گریه کنم اشکم گونه هامو خیس کنه و آروم بگیرم .... اصلا انگار آب روی آتش درون ه من همین اشکهاست آی مردم کم آوردم دیگه نمی کشم یه زن ه 8 ماه ی سنگین با یه بچه ی رنجور که همش ناراحته و لج میره بی حضور مادر............. بی پشتیبان بی کسی که بتونه دو کلام حرف حساب باهاش بزنه بی همدم کم آورده.......... جرمه ؟؟؟ مجازاتم کنید .. من آماده ام.. خدایا کمکم کن ای مهربان ترین ه مهرباتان تو می دونی که کم آوردم و تو می دونی که من اهل شکایت از زندگی نیستم پس بدون که کارد به استخونم رسیده خسته ام کمکم کن ای مهربان ترین ه مهربانان.... پ.ن: خدایا تورو به بزرگیت قسم این حرفهامو پای ناشکری نعمتهات نذار ..دلم تنگه ..همین...
نظرات 5 + ارسال نظر
دریا دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:19 http://azjensebaran.blogsky.com

سلام دوست عزیز
درک میکنم
امیدوارم غمها و دلتنگی ها و غصه ها همه یه روز تموم بشن
عیدتون هم مبارک
موفق و سلامت باشید

ان شا الله
امیدوارم که هر چه زودتر تموم شه
ممنون

[ بدون نام ] دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:55

نه مریم جان. جرم نیست.
تمام میشه...تمام میشه...به قول خودت این نیز بگذرد.
ارام باش
ارام.
خدا به تو نگاه میکنه. همیشه.به همه ی ما.
چشمهات رو ببند و دعا کن...

ممنونم
با خوندن کامنت شما اشک از چشمم جاری شد
چون احساس کردم حداقل یه نفر تو این دنیای بی در و پیکر منو می فهمه
یا خدا
دعا کردم.....
خدایا آرامشی ده....

آنی سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:30

سلام عزیزم
حتی توی بی درد ترین لحظات هم گاهی گریه می کنم چون فکر میکنم ما زن ها لازم داریم گاهی لبریز شویم
بعد از زایمانم یک شب که خسته شده بودم
از درد .از سختی این نه ماه واز لجبازی های عماد . از بی توجهی همسرم و عدم درک کامل
بریدم اون شب تا صبح گریه کردم...
چون حس میکردم دیگه از رنج و درد به خدا رسیده ام
عزیزم درکت میکنم اگه دوست داشتی بیشتر می تونیم با هم حرف بزنیم
اگه مادرتون هم بود کاری نمی کرد چون دلت نمی یومد اونو ناراحت کنی مثل من که همیشه ناراحتی هامو از مادرم پنهان میکنم
صبور باش عزیزم
سروش هم الان کمی رنجور است تاثیر عمل است
گاهی کمی بی توجهی همه چیز را درست میکند
زیاد لوسش نکن بذار بدونه نسبت به قبل چیزی عوض نشده و سعی کن قبل هر عکس العملی از درست بودنش مطمئن بشی

سلام
ممنونم آنی جون
تو همیشه یه جور خاصی آرامش داری
هم وبلاگ خودت
هم عماد جون
و هم آقا رضا
ان شا الله که همیشه سلامت شاد و خوشبخت باشید کنار هم
عسل جونو هم ببوس
خدا برات حفظشون کنه
ابازم ازت ممنونم عزیزم

sepideh چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 16:00

enshala khoda komak hame va shoma mikone
tavakoleton ro az dast nadid
ama jaleb bod ke dostan motavaje nashodan shoma neveshtid na Maryam!
dar panahe hagh

ممنونم
حق یارتون

solmaz جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:48 http://www.4-my-love.mihanblog.com

Agar az payan gereftane gham hayat na omid shodi
Be khater biyavar ke...
Zibatarin sobhi ra ke ta be hal tajrobe kardi
Madyone sabret dar barabare siah tarin shabi hasti
Ke hich dalili baraye TAMAM shodan nemidid...
MOVAFAGH BASHİD.
Bye.

سلام
ممنونم عزیزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد