ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
سال 91 نیمه ی دوم خیلی متفاوتی داره
1) سروش من مرد بابایی تا چند ساعت دیگه مدرسه می ره ! ایشالله موفق و سلامت باشه !
2) تا چند روز دیگه مهمون تو راهیمون می رسه! همونی که مریم هنوز صد در صد باور نکرده سینا هست ! و من هم علیرغم محرز بودن گاهی دچار تردید می شم .... خدا کنه هرچی هست سالم باشه !
3) اوضاع کاسبی حسابی قمر در عقربه ! فروشنده ها که همه نارو زدن ! حساب کتابا قاطیه و من هنوز نمی دونم روزهایی که کلاس دارم کی قراره مغازه رو بگردونه .......
4) شدیدا خسته ام و اضطراب روزهای در پیش روی رو دارم ...
------------------------------
سلام بچه ها . طاعاتتون قبول . هم من و هم مریم خانم که الان کنار من دارن چایی میل می کنن خیلی دوست داریم بیشتر از اینا بیایم اینجا اما خب فعلا مشغله زیاد نمی ذاره . اما همه تونو دوست داریم و همراهیاتون برامون دلگرم کننده است. خیلی نگران شرایط بعد از سربازی از نظر شغل و ... هستم اما باز هم مثل همیشه امید به خدای مهربون .
سلام
یه سلام قشنگ مثل این روزای پاییز که بهترین فصل خداست(به نظر این بنده حقیر ..)
این روزا من رو یاد روزای گرم عشق من و سعید میندازه ..
یاد اون دل شوره ها از شدن و نشدن کار..یاد اضطرابهای سعید...
.یاد همه خاطرات خوب....
واقعا به قول شوهرم..مهرتان و پاییزتان پر مهر. ....
دوستون داریم
یاحق!!!!!!!!!!
سلام تسلیت ایام و آرزوی ماه مهری پر از مهربانی برای همه شما و آرزوی قبولی طاعات و التماس دعا!!! راستی آقا سروش دارن می رن مسجد با باباجونشون که بنا به گفته ی خودشون برا عرفان ( یکی از بچه های آشناها که سرطان خون داره ) دعا کنن!!
علی رغم ریزش موهام اصلا به این قضیه اهمیت نمی دم ! اما دیروز سروش دست کشید تع سرم و گفت بابا داری پیر می شی و موهات داره می ریزه !!!! بعدش کلی گریه کرد که دوست ندارم بابام پیر شه !!!!!! خیلی صحنه اثرگذار و جالبی بود!
فقط یک کلمه برا کسایی که تازه می خوان ازدواج کنن یا ازدواج کردن زندگیی هزار جور مسئله و مشکل داره خودتونو برای تحمل و گذر از این شرایط آماده کنید!
یه کم ویرایش کردم سعید جون با اجازت...
اول سلام به پاییز
این فصل خوب خدا
پر از رنگ وراز
خوش آمدی
قدمت گلبارون...
آیا من غریبم؟
نمی دونم
چقدر غریبم؟
بازم نمی دونم
همیشه
وقتی
جایی
از کسی
ضربه ی محلک زندگیتو می خوری
که فکرشو هم نمی کنی
آخ!!
که چقدر خنجر از پشت خوردن دردناکه!
پ.ن: کاش زودتر مهمونهامون برن تا من بتونم با خیال راحت با مریم خلوت کنم
دلم تنهایی می خواد اونم از نوع عمیقش
هر چی می خاید بگید خودخواهی
بگید منفی هستی
بگید .....
بابا روحیه م زیر صفر ه و فشار داره از سرم رد می شه !
سعید را به تظاهر راهی نیست !
بی خیاللللللللللللللللللللل
بابا به خدا چکیده تجربه چند سال دوندگی من اینه !:(( انسان یه سهمی از این دنیا داره ، سهمش تعادل داره - تلاش برا به دست آوردن چیزهای بیشتر از سهم باعث می شه که یه بخش از داشته های فعلیش رو از دست بده!))
زندگیت معمولیه اما خیلی راحتی - خودتو به آب و آتیش می زنی ظواهر زندگیتو ارتقا بدی اما آرامش و روح خوب حاکم بر زندگیتو از دست می دی! نمی تونی روی تربیت بچه ت نظارت داشته باشی و نظاره گر مراحل رشدش باشی- نمی تونی محبتتو نشون بدی - نمی تونی یه وعده خوراک با آرامش بخوری - نمی تونی .................
خدا وکیلی زندگی فرمول داره نمی شه نقضش کرد.
خیلی عاشق این فصلم
خیلی
عاشق هواشم
و از خدا متشکرم که
عزیزترین هدیه های زندگیمو توی پاییز به من داد...