مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

سروش در مدرسه

سزوش رو با مامانش صبح رسوندیم مدرسه 

خیلی استرس داشت ولی راحت باهاش کنار اومد××( دقیقا کپی خودم !!)) 

ایشالله موفق باشه!

نظرات 2 + ارسال نظر
آنی شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:13 http://ngh2.blogsky.com

سلامممممممممممم
آمدم اولین روز مدرسه رفتن سروش جان را تبریک بگم
سروش جان مبارک است
یک بوس بده خاله
آقا سعید این تازه اول ماجراست
بچه های این دوره نمی دونم چرا علاقه چندانی به مدرسه رفتن ندارند ما که عماد را صبح زوری از خانه کردیم بیرون بعد از ۱۲۰ روز تعطیلی
حالا هی هر شب باید بگیم زود بخواب ...صبح باید بگیم بدو مدرسه ات دیر شد
وای به سلامتی پس همین روز ها عیال وار می شین
مریم جونم حسابی مواظب خودت و نی نی باش
وکلی انرژی مثبت داشته باش که واقعا لازمه

سلام
مرسی آنی جون همیشه لطف داری
اصلا کلامت اصل انرژی مثبته فدات شم ..
ان شا الله که عماد جون هم موف باشه
عسل خانوم رو هم ببوس
ممنونم ان شا الله حتما به توصیه هات گوش می دم ...

مریم شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:32

ای بابا حاجی جون چه کردی..
خیلی جالب بود مرور این همه خاطره ..
ان شا الله صد ساله شن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد