مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

باغبان ....

امروز که داشتم از زندگی و مسئولیت هاش

به مامانم شکایت می کردم

و می گفتم خسته شدم از این همه کار

و بچه داری و شاکی بودم

مامانم گفت:

مامان این بچه ها گل باغ زندگیتن

این همه شکایت نکن بهشون برس

و هیچی رو با اینها عوض نکن

جای زیباییت بر میگرده

جای روحت پر میشه

خستگیت از تن به در می ره

اگر خوب بزرگشون کنی مامان

چشم رو همه چیز و همه کس ببند

فقط به بچه هات برس

و مواظبشون باش


سعی کن دوتا گل خوب پرورش بدی

و بعد لذتشون رو ببری


گفت مامان کاری کن که بعد خدایی نکرده

با خودت نگی 



ای دریغا

گذشت موسم گل باغبان ه خجل!!!


و من آویز گوشم کردم ...

الهی تا همیشه سایت رو سرم

باشه سایه سار مهر..مادر...



پ.ن1: بابا نفسم به تو بنده ..خدا حفظت کنه!!


پ.ن2:با اجازه ی مامان و بعد از همه ی این نصایح اما بازم من فکر می کنم پتانسیل مریم بیش از این بود که فقط ..مادر دو تا بچه باشه!!!!! خدا حفظشون کنه...




بعد نوشت :دلم به وسعت هفت آسمون خدا گرفته و به اندازه ی همه ی دریاها گریه دارم..............................


قفسم تنگ شده ....


بعد نوشت 2: چقدر خوشبختند آنهایی که دلخوشند به اندک ها!!

به حتی دود یک سیگار

نقش یک فنجان

و یا پاسخی ساده

به اندازه ی پنج یا شش حرف!!!


بعد نوشت 3:

سیل اشکهام بند نمیاد

الو...بد جوری دلم گرفته ...

سکوت...

خدانگه دار!!!

فصل آخر دفتر.

و دیگر هیچ!


بعد نوشت 4: خدیا ازت ممنونم که اشک رو به بنده هات هدیه دادی...........................



نظرات 1 + ارسال نظر
بهار یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:39

وبلاگتون فیلتر شده

سلام
آره متاسفانه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد