مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

نرم نرمک...

هیس....!!!!

ساکت ..

صدای پاشو می شنوم..

داره میاد

بهارو میگم

قدمش گلبارون...


وقتشه

وقتشه که نرم نرمک

سفره ی ترمه ای که یادگار مادر بزرگم بود

و مادرم به من داد

پهن شه

هفت پرده ی عشق

هفت سین عشقمون رو بچینم 

کلام خدا رو با بوسه بالای ترمه بذارم

آینه و تنگ ماهی

تخم مرغ هایی که توسط پسرک

وبا دستهای کوچک شش ساله رنگ شدن

رو سر سفره بذارم

یه کاسه آب واسه روشنایی

یه سیب سرخ پر از عطر زندگی

ببویم

آرام ببوسم و در گوشش بگم

به امید خوشبختی

و توی آب بندازم

عیدی عزیزانم رو سر سفره بذارم 

به رسم دیرین خانواده

لباس مخصوص بپوشیم

هم خودم

هم عزیزانم

و توی دلم یک یک آرزو ها رو مرور کنم

برای تک تک عزیزانم آرزوی خوشبختی و سلامت کنم

از ته دلم برای شفای مادرم دعا کنم

برای خوشبختی عزیزانم

برای آرامش و سلامت همسرم

و عیدی امسالم رو بغل کنم

و ببوسم

توی گرمی آغوشش باشم

با نفسش نفس بکشم

توی عطر بدنش غرق باشم

و آروم بگم

خدایا حال مارا به بهترین احوال برگردان......

آمین .....




نظرات 1 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:10

عیدی امسال رو خوب گفتی!!

خوبی از خودتونه آقا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد