ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دیروز جاتون خالی یه دوازده به در با رو با خونواده مریم سپری کردیم (
جای خونواده خودم سبز بود) استپ هوا - والیبال - وسطی - رقص - ورق و .....
خلاصه کلی خوش گذشت.... هر چند فشار مالی به حداکثر رسیده ولی برا مهیا
کردن یه باقچه کوچیک مصمم تر شدم. خدا کنه بتونم این کارو کنم و قدرش رو هم بدونم. راستی از داداشم هم به خاطر آماده کردن این فضا خیلی ممنونم.
این دو غزل از حافظ و مولانا رو هم به همه ی خواننده های وبلاگ که در آستانه نیم میلیون بازدید است تقدیم می کنم به امید اینه که قدر داشته هامون رو بدونبم و جام عسل خودمون رو زهرآگین خودخواهیامون و کژفهمیامون نکنیم !
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
------
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله چرا در عشق همدیگر نخوانیم
غرضها تیره دارد دوستی را غرضها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا به هستی متهم ما زین زبانیم
سلام وبلاگ جالبی وپرمحتوایی دارید.موفق باشید
سلام جالب بود