مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

به خودم ببالم؟

امروز طی 4 مرحله از خودمان خوشمان آمد!!!

1)این روزها مریم دچار سو ء تفاهمی شده بود و من مردانه تقصیر او را بخشیدم و یا رویی گشاده در جشن روز مردش حاضر شدم !

2) موتور دوست داشتنیم را برادری که عاشقشم ولی به خاطر اینکه بی غل و غش از او می خواهم جدی تر به زندگی فکر کند ، از من ناراخت  شده !!! به یغما داد ولی ذره ای نه خشم گرفتم و نه از او آزرده خاطر شدم ! اصلا گناهی ندیدم که ببخشم !

3) برادرم که از غمش غمگین و از شادیش شادم ، در حالی که  در برابر انسان نادانی می خواست واکنش نشان دهد ، سعی در آرام کردنش داشتم که ( به هر دلیلی !!) با من تحقیرآمیز برخورد کرد ولی من سعی کردم ذره ای ناراحتی از او به دل نگیرم !

4) به اشتباه گمان کردم که برای عزیزی آسیب دیدگی پیش آمده - از قضا آن عزیز هم به دلیل تلاش من در بقای زندگیش به شدت از من بیزار است - گوسفندی نذر سلامتیش کردم !! و یعد که دیدم خدای را شکر سالم است به شدت خوشحال شدم ! و جالبتر اینکه آن عزیز اصلا برخورد مناسبی با من نداشت ! خدا کند زندگی برقرار و خوبی داشته باشند ما و احساس و واقعیتمان قربانی شویم چه باک !!!

راستی این نوعی ابراز احساس بود نه نمایشی زندگی کردن ها!!

خدایا شکرت به خاطر همه ی همراهیات و خوبیات و گذشتات!! و به خاطر دل مهریونی که به همه ی ادمها دادی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد