ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
امروز طی 4 مرحله از خودمان خوشمان آمد!!!
1)این روزها مریم دچار سو ء تفاهمی شده بود و من مردانه تقصیر او را بخشیدم و یا رویی گشاده در جشن روز مردش حاضر شدم !
2) موتور دوست داشتنیم را برادری که عاشقشم ولی به خاطر اینکه بی غل و غش از او می خواهم جدی تر به زندگی فکر کند ، از من ناراخت شده !!! به یغما داد ولی ذره ای نه خشم گرفتم و نه از او آزرده خاطر شدم ! اصلا گناهی ندیدم که ببخشم !
3) برادرم که از غمش غمگین و از شادیش شادم ، در حالی که در برابر انسان نادانی می خواست واکنش نشان دهد ، سعی در آرام کردنش داشتم که ( به هر دلیلی !!) با من تحقیرآمیز برخورد کرد ولی من سعی کردم ذره ای ناراحتی از او به دل نگیرم !
4) به اشتباه گمان کردم که برای عزیزی آسیب دیدگی پیش آمده - از قضا آن عزیز هم به دلیل تلاش من در بقای زندگیش به شدت از من بیزار است - گوسفندی نذر سلامتیش کردم !! و یعد که دیدم خدای را شکر سالم است به شدت خوشحال شدم ! و جالبتر اینکه آن عزیز اصلا برخورد مناسبی با من نداشت ! خدا کند زندگی برقرار و خوبی داشته باشند ما و احساس و واقعیتمان قربانی شویم چه باک !!!
راستی این نوعی ابراز احساس بود نه نمایشی زندگی کردن ها!!
خدایا شکرت به خاطر همه ی همراهیات و خوبیات و گذشتات!! و به خاطر دل مهریونی که به همه ی ادمها دادی!