مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

اپیزودهای پراکنده ی یک ذهن خواب آلود......


اپیزود اول:

خیلی خوابم میاد.....

خیلی

و دوست دارم یک هفته ی آینده رو مطلقا بخوابم!


اپیزود دوم:

جرا دنیای مجازی این همه برای ما مهم و بزرگ شده

که حتی درجه یک ها

بهترینها

و آدمی مجببور بشه 

 همدیگه رو ببوسه و بزاره سر طاقجه!

به خاطر این دنیای بیهویت!!!!!


اپیزود سوم:

پسرک ماشالله خیلی بزرگ شده

و این هم منو خوشحال میکنه و هم شونه هامو سنگین تر!


اولین مقاله ی زتدگیشو روز معلم خوند......

مثل خودم 

و صد البته آقای خانه...

و بدون یه کم و زیاد کوچولو

قبلش

توی دلم اونقدررر ذوقشو داشتم که داشتم میترکیدم!


همون حرفی که بابا ب من زده بود بهش گفتم

گفتم مامان

بالا رفتی همه مجسمه هستند از گچ و سنگ!!

خودت باش اروم و راحت...

یادمه همیشه توی دانشگاه کسی ک اولین داوطلب کنفرانس بود 

من بودم

اصلا عاشق این کار بودم

و بهترین مشوقم بابا بود

دوستت دارم بابای خوبم...

اصلا

عاشقتم پیر مرد!!!!



اپیزود چهارم:

این روزها چندین برابر توانم از خودم کار میکشم

خیلی خسته میشم

ولی چ خوب که تو 

میدانی

میفهمی

و

هستی 

..........................


اپیزود پنجم:

خسته ام

ذهنم خسته است

از این شهر

آدمهاش

و خستگی هاش...

خدایا مددی...


اپیزود ششم:

اگر رویای آقای خانه

و کابوس من

جامه ی عمل بپوشد

چه کند

این مریم بیجاده

آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدای خوبم....


اپیزود هفتم:

پر از نیازم

از خرید

پر

باید پیکسلهای سوخته ی مغزم تعویض شوند.

پر از نیاز خریدن های

روحی ام!

اصلا انگار وقتی خرید روحی

میکنی بی نیاز میشوی!!!

با هر خرید غنی تر.

.

اپیزود هشتم:

یک جمله

وجوم از عشق فتدق لبریز شده!


تک تک سلولهای بدنم با او رقص عاشقی میکند.....

خدایا برایم نگهش دار

تا عاشقی کنم....


اپیزود آخر:

خدایا

یاریم کن که بی تو هیچم!!!!


یا حق!!








نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد