مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

بیخبری خوش خبریه!!!

اون روزها که جوونتر  بودم   خونه دانشجویی بودیم و یه دختره بود که  همخونه ی ما نبود و دوست یکی از بچه ها

دختری بینهایت زیبا از خانواده ای سرشناس

اما

هر شب مست بود،

هر وقت می پرسیدم مرجان چرا اینهمه مشروب میخوری میگفت:

واسه رهایی از ناراحتی های این زندگی لعنتی!


من درک نمیکردم

یه روز واسه بابا تعریف کردم و اتفاقا خانوادشم شناخت و گفت که چه و چه......

بر حسب ذهن ناخوداگاهی که خیلی ظریف و زیبا بابا توی ذهن ما بچه هاش 

چه دختر و پسر ایجاد کرده بود من حتی کنجکاو به بو کشیدن و تست کردن هم نبودم


الان بعد از نزدیک به 18 سال!که ازاون ماجرا میگذره 

با خودم فکر میکنم که 

چه خوبه که گاهی بیخبر از دنیا باشی!!!!!


اونروزها دنیام بی دغدغه تر بود 

که 

احساس نیاز به بیخبری نداشتم! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد