مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

زمان در جاده ای بی انتها......

زمان ساعت 12:30شب

مکان فرودگاه 


مدت زمان تا مقصد با توجه به ساعت ترافیک :15 دقیقه

زمان رسیدن 2 بامداد! 


مریم دلم نمیخواد برسم 

دوست دارم مسیر ادامه پیدا کنه 

فقط حرف بزنم شونه هام سنگین بود از بار

اینهمه حرف نگفته

چه خوب شد که اومدی....... 


 عصر فردا

روی مبل دراز کشیده 

چشمهاش گرم خوابه

زن داداش میگه برو داخل اتاق استراحت کن

نه، میخوام اینجا فقط صدای مریم رو بشنوم

مهم نیست چی داره بهت میگه

فقط صداش باشه آرامش میگیرم! 

خیلی وقته برام حرف نزده..... 

جاش خیلی خالیه..... 


َشب موقع خروج به قصد مراسم

ماشالله خواهر خودم، حتما امشب اسفند دود کن

چه خوب که هستی بغلم می کنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد