مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

پرواز روز رو دوست دارم کنار پنجره باشم
وقت گرفتن کارت درخواست کردم

وقت نشستن یه دختره داخل ردیف سه تایی سر ردیف بود
و صندلی وسط گویا واسه یه پسره حدودا بیست و اندی ساله بود

به دختره پیشنهاد دادم وسط بشینه راحت باشیم قبول نکرد
کاریش نمی شد کرد
با یکی دو سال اینطرف اونطرف جای پسرم بود مادر جان ولی
از این می ترسیدم بوی گند بده یا بی فرهنگی چیزی باشه!

وقت نشستن یه نیم نگاه زیر چشمی بهش انداختم براندازش کنم
به طرز محسوسی موهاش مرتب بود و کفشش خیلی تمیز!
از چهرش حتی زیر ماسک شک کردم افغان باشه!
پیش خودم گفتم د بیا! گاوم زایید

جامو زود تخت کردم کمر رو بستم هندز فری رو گذاشتم که وقتی اون نشست کمترین میزان جابجایی رو داشته باشم

نشست بوی ادکلن دیورش! (dior) پیجید نفس راحتی کشیدم و گفتم خب خدا روشکر این مشکل حل شد
خدا کنه بچه با فرهنگی باشه و آداب نشستن رو بدونه که دلتنگم ، بغضم و بی حوصله میزنم شتکش می کنم!!

سرمو به پنجره تکیه دادم و با پلی لیست محبوبم غرق شدم.......

وسطهای راه ب خودم اومدم که گویا مهماندار آب آورده بود و ایشون با دستمال هواپیما که جلوش بوده بطری منو گرفته بود که دستش بهش نخوره! تو دلم تحسینش کردم ... گرفتم گفتم ممنون.... نشنیدم چه جوابی داد و مهمم نبود چون موزیک گوش می دادم......

رسیدیم قبل از من از ردیف خاج شده بود از کابین بار کیف منو که جلوی کیف خودش بوده،که به طرز محسوسی سعی داشت زیر کیف رو بگیره و دست به دستگیره هاش نزنه گذاشت روی صندلی و با لهجه ی افغان گفت،:سفرتون خوش..... تشکر کردم و مطنئن شدم حدسم درست بوده

و باز یه بار دیگه به این نتیجه رسیدم که دیگران رو قضاوت نکنیم....... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد