ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
قراره خواب باشم، خیلی خسته ام، اما سریال زیر خاکی و فصل ۳ عصر جدید اجازه نداده...
امروز ساعت ۷.۵ صبح رسیدم تهران.
این طولانی ترین دوری من از مریم و بچه ها، طی ۱۷ سال زندگی مشترکمون هست....
لحظاتی قبل پای اجرای نمایش یه دختر کرمانی که اسمش آرزو بود گریه گردم....
موضوع اجرا شهادت بود، همیشه تعلق خاطر زیادی به شهید و شهادت داشتم.... و روزگاری در قنوت نمازم طلب شهادت می کردم...
اما ....
خیلی دوسشون دارم....
دوری سخته...