مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

بی اذن ما...

انگار دل  بی اذن شما

آخر هفته ها 

بقچه پیچ راهی ولایت می شود 

بانو  جان .... 



َ!


سفر ب سلامت..خیر پیش.....




تولدت مبارک...

همه ی راهها را امتحان می کنی 

گفتنی  ها را گفته ای 

حتی در مستی و هوشیاری احساس ، 


ناگفته ها را هم گفته ای.

اما 

حالا زمان هوشیاریست...


 تولدت مبارک،،

تولد مریم امروز ......



بغضم ،دلتنگم اما اینبار خیلییییی متفاوت ! نه صرفا احساسی...یاد گرفتم اونی که واسه من عزیز و اولویت بوده  هم اولویتهایی داره که  فقط ب اون فکر می کنه نه تو....به ارزشها و صلاح خودش فکر می کنه و تصمیم میگیره  ...یاد گرفتم باید منطقی تر بود ...و یاد گرفتم باید کمی خودخواه باشم و اولویتهای خودم رو ببینم  .....و این اتفاق مبارکی بود.


خدایم سپاس،

سیزده ب در 1401

امسال متفاوت ترین سیزده ب در ما بود 


از 4صبح شروع شد 


5 حرکت کردیم ب سمت خونهََ! 


چه عجیبه دنیا ...از جایی که تمام خاطرات زندگی تو نقش بسته 


میگی راه افتادم سمت خونه..... 



داخل مسیر در حدود 5دقیقه سبزه گره زدیم و ارزو کردیم 


راستی یونجه گره زدیم خدا آرزوها رو ب خیر کنه!،,

تهرانیم

شب قبل ۳ خوابیدم (مریم و سینا و سروش اصلا نخوابیدن)

چهار صبح بیدار شدیم، تقریبا ۵:۱۰ با کلی دلتنگی حرکت کردیم و خوشبختانه برون برخورد به ترافیک و .... حدودا ۴ خانه بودیم.

دلم برای شیراز تنگ شده، بیشتر از اون پدر و مادر و خانواده...


خیلی خوشحالم که از شانسهام برای مهاجرت به خارج از کشور استفاده نکردم!

فردا شروع ماه رمضانه.

راستی دیروز قرعه کشی جام‌جهانی ۲۰۲۲ قطر بود.

ایران با انگلیس و آمریکا و برنده ی اسکاتلند، اوکراین و ولز هم‌گروه شد.

سیزده ب در 1401

امسال متفاوت ترین سیزده ب در ما بود 

از 4صبح شروع شد 

5 حرکت کردیم ب سمت خونهََ! 

چه عجیبه دنیا ...از جایی که تمام خاطرات زندگی تو نقش بسته 

میگی راه افتادم سمت خونه..... 


داخل مسیر در حدود 5دقیقه سبزه گره زدیم و ارزو کردیم 

راستی یونجه گره زدیم خدا آرزوها رو ب خیر کنه!،,

عادات غلط....

یادمه بابام چند سال قلیون می کشید 

جوری وابسته که همیشه یه ساک کوچولو حتی پشت ماشینم داشت  

تو محیط کار یه جدا داشت 

و پای ثابت خونه بودبا اون عطر خوشبوی تنباکوی برازجان...




یه روز دکترش گفت واسه قلبت ضرر داره کمترش کن 


از دکتر که برگشت ب مامانم گفت 

فقط از جلو چشمم برش دارَ!

ما و مامانم تو دلمون خندیدیم و گفتیم آره به همین سادگی .. 

اما به همون سادگی دیگه لب نزد تا امروز!


و اینجوری تو موارد مختلف به من یا داد 

هر جا فهمیدی عادتی ب غلط و افراط در تو شکل گرفته 

با اراده ،زود از ریشه از وجودت دورش کن 

به همین راحتی..... 






تردید ...تردید..‌.

قرار بود فردا راه بیوفتیم بریم 

سروش ناراحت بود 

تصمیم عوض شد 

اما 

چیزی برای من عوض نمی شه 


امسال سال بیداری و منطقه 

سال تحول 

دهه ی چهارم زندگی خیلی چیزها عوض میشه  


هر کسی یه سری چیزها توی زندگیش اولویت هستند 

یه کسایی براش اولویت هستند 

و اگر صلاح و مصلحت خودش نباشه 

حتی حاضر نیست یک دقیقه از وقتشو حروم کنهَ!


پس منطق حاکم است !


خدایم سپاس .......





بیداری....

امسال شاید سال بیداری 

باشد 

بیداری از خواب غفلت چند ساله 

خدایم سپاس.....









گاهی...

گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود....


گاهی نمیشود 

که نمیشود 

که نمی شود.......