ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
قراره خواب باشم، خیلی خسته ام، اما سریال زیر خاکی و فصل ۳ عصر جدید اجازه نداده...
امروز ساعت ۷.۵ صبح رسیدم تهران.
این طولانی ترین دوری من از مریم و بچه ها، طی ۱۷ سال زندگی مشترکمون هست....
لحظاتی قبل پای اجرای نمایش یه دختر کرمانی که اسمش آرزو بود گریه گردم....
موضوع اجرا شهادت بود، همیشه تعلق خاطر زیادی به شهید و شهادت داشتم.... و روزگاری در قنوت نمازم طلب شهادت می کردم...
اما ....
خیلی دوسشون دارم....
دوری سخته...
چون
باید
بگذرد
پس
میگذرم......
بعدا نوشت
تعطیلات به سراشیبی رفتن افتاده
مدام بغضم
دلم نمیخواد دیگه بخوابم
میخوام همش بیدار باشم
عزیزانم رو ببینم
سیر نگاه کنم
و توی ذهنم ثبت کنم...
اشک امانم. را برید
ساعت 3:35 صبح......
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد.....
هر کسی رو به اون اندازه که براتون ارزش و احترام قائل میشه ارزش بدید ....راز آرامش.
سال ۱۴۰۰ برای من و ما ،سال متفاوتی بود.
مهاجرت به تهران و انتقال به وزارتخانه مهم ترینش بود.
سخت بود ولی انجام شد
قبولی در دانشگاه تهران
معاون ستاد انتخاباتی یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری در استان
چاپ اولین کتابم
کم شدن از درآمدهام و فرصت بیشتر در کنار خانواده
سفر به شمال و اصفهان
تغییر حالات سروش و سینا
از دیگرماجراهای ۱۴۰۰ بود.
نمی دونم چرا حس میکنم سال ۱۴۰۱ شرایط مالی بهتری خواهم داشت،
همون طور که نقریبا مطمئنم کارم در وزارتخانه پایان خواهد گرفت،
خصوصا با تاکیدات آقا مبنی بر استفاده از نیروها در حوزه ی متناسب با مدرک تحصیلی
ضمنا اگر متمرکز بشم در ۱۴۰۱ بخت تحصیل در مقطع دکتری را هم خواهم داشت،
چیزی که خیلی برایممبهم است، به صباح است یا خیر.....
در این سال هیچ انتخاباتی نیست اما اگر هم می بود، قصد مشارکت نداشتم.
امیدوارمبتونمورزش راشروع کنم....