ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
توی این شهر بی در و دروازه به کسی اعتماد نداشتم کمکی ام باشه
اما
اتفاقاتی ردیف شد که
باید یه نیروی کمکی از شرکت می گرفتم ....
از صبح تا نزدیکیهای غروب یه بند چرخیدیم
وقت رفتن فقط دوست داشتم بره
تا بی رمق با یه فنجون چای ولوو بشم کنج کاناپه...
که
ازم چند قلم آرایشی خواست!! که
من اصلا نداشتم
واقعا نداشتم چون اهل اینچنین ارایشهای غلیظ