مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

آخر پاییز......چه تصادفی.بماند......

روزی خواهم آمد

و پیامی خواهم آورد

در رگ ها نور خواهم ریخت

و صدا خواهم در داد

ای سبدهاتان پر خواب!

سیب آوردم

سیب سرخ خورشید!


                               سهراب سپهری



به شمارش جوجه ها امیدوارم

خیلی

چون به خدا ایمان دارم...!



راستی 

من خواب بودم....جوجه ها را شمردند؟.


نظرات 3 + ارسال نظر
ماهش چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 16:20 http://badeyedel.blogsky.com

قشنگ بود

سپاس از حسن نظر شما

یه نفر همین حوالی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 16:59

قلمت چون کرسی یلدا گرمه

سپاس از مهرتان، اما جان کلام از جناب سهراب است....

حسین چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 17:54 https://darfarasoyzendegi.blogsky.com

یلداتون مبارررررررررک باشه

باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان..

قراری طولانی به بلندای یک شب..

شب عشق بازی برگ و برف…

پاییز چمدان به دست ایستاده!

عزم رفتن دارد…

آسمان بغض کرده و میبارد.

خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست…

کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز…

و… تمام میشود

پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی،

رفتنت به خیر…

سفرت بی خطر

بسیار زیبا بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد