مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

سفر زندگی

زندگی یه سفره،

سفری که خوشی و ناخوشی داره،

بالا و پایین ،

موندنهای موقت و گذشتنهای دائمی ،

دل بستن ها و دل کندن ها،

آرامش ها و دغدغه ها ،

و ....

و البته گذرا و  تمام شدنی!



علاوه بر دلگیری و خستگی و بی خوابی الان، حس غالب این روزهام تردیده.... تردید ادامه ی دوری از خانواده و شهرم و زندگی در تهران، یا بازگشت به شیراز .... باید تغییر کنم ، باید تغییر دهم، اما تغییر به چه سمتی؟

درست میشه ان شاءالله....


دوباره انگار صدای تیک تیک ساعت بر تار و پودم شلاق می زنه، مثل نوزده سال قبل که برای مریم نوشتم:

دیشب صدای تیک تیک ساعت انگار
شلاق می زد بر تمام بر تمام تار و پودم
خمیازه هی فریاد می زد خسته ای تو!
من بی خیالش باز بی تاب تو بودم
دیشب سکوت خانه از خرناسه پر بود
اما من از تنهایی خود می سرودم
زد شعله خورشید و شکار صبح شد شب
امروز می آیی تو ای جان و وجودم
مریم تو می آیی و من مشتاق دیدار
از کوله بار خاطرم غم را زدودم

نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 13:46 http://golneveshteshgh.blogsky.com

برای پیشرفت تغییر را بپذیر

شاید....باید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد