مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

گاهی

گاهی آن قدر اطرافت سیاه است، که انتخابت ندیدن است!

اینگونه تو سیاهی را انتخاب می کنی، نه سیاهی تو را!

قدری دیگر...



خدایم باران رحمت ببار 

بر همه مان 


بر دوست و دشمنم 

خیرخواه و بدخواهم 


باران ببار 

وقتی رحمت بباری 

فرقی نیست بین بام ها 

به همه مان میرسد ....


التماس آرزوی های نیک  






ایران من....


چند روز پیش 

روز عید پاک ،داشتم عکسهای خانواده ی سلطنتی 

انگلستان در این مراسم رو نگاه میکردم 


نمیدونستم و همون روز متوجه شدم که یکی از رسوم خانواده سلطنتی انگلیس اینه که خانمها نمیتونن از رنگ لاکهای جیغ (که اتفاقا هیچ وقت سلیقه ی من هم نبوده ! مگر در موارد خیلی خاص) استفاده کنند .


اما 

نکته قابل توجه واسه من این بود که 

همه ناخنهای خودشون بود! این خانواده توانایی اینو ندارند که سرکوچه به قمر ناخن کار ،دوزار پرداخت کنند و هر دوهفته یکبار بکوبند و بریزند و یه رنگ دیگه! روی ناخنهای نیم متری؟؟ بی هیچ مناسبتی؟.


به خودمون بیایم ،ما مهد تمدن بودیم ،ایران من سرآمد بوده روزی ،بگذریم از این برش سوخته !


تازه عمق فاجعه اونایی هستن که از دو روز قبل نظر سنجی رنگ داخل پیجشون. میذارن 

و تا سه روز بعد ناخنها رو در چشم و چال بیننده فرو میکنند که ببین این رنگ جدیدمه!


اینها زینت زن هستن و انکاری نیست 

اما به جا،مناسب ،زیبا 

نه همه چیز اغراق شده ،مثل تعریفمان از زیبایی های امروزی!


#وبلاگ شخصی 

#نظر شخصی 




دلتنگی.


                   

                    تو را نمیتوان شناخت 

                       بهتر از آنکه من شناختم ....



    

                                         

قدر.



بهانه ایست


هر شب قدر است 

اگر قدر بدانیم 

خدای خویش را.....


الهی هر دعای خیری از 

دلت بگذره و به صلاح 

باشه ....همون بشه.


آمین.





راستی بین همه 

هیاهوی زندگی 

آن شنبه ی 

موعود

گذشت.....


خدایم سپاس.

خیلی......





نسل امروز .


امروز از صبح یه بار از مدرسه ی پسرک 

و یه بار از مدرسه ی فندق تماس گرفتند 


پسرک قصه 

ازمن قهوه میخواست !که وسط ساعت درسی 

واسش ببرم ..


فندق می گفت

میشه بیای دنبالم بیام خونه؟؟


ای خدا 

نمی شناسم این نسل رو ...

باهاشون بیگانه ام 

نه اینکه تفاوت نسلها باشه 

که همیشه بوده ....

نه!

طرز تفکرشون در مورد مسائل  زندگی 

برام عجیبه ....


خدا عاقبت همه ی بچه ها رو به خیر کنه ....


سپاس از آقای خانه .....همین.




 

به عشق....


خدا رحمت کنه مامانمو گاهی می گفت 


«به عشق شاهدونه ،تحمل کردم سیاهدونه....»


یعنی به حرمت و عشق اونی که برام مهم بود 

آرامش و راحتیش برام مهم بود 

تحمل کردم بعضی آدمها و جاها رو .....


بزرگ شدیم 

لمس کردیم 

تجربه کردیم 


کجایی که ببینی 

تحمل سیاهدونه رو ....


مامانی من.






خواب


خوابتو دیدم 

تا خود صبح توی خوابم بودی 

کلی عشق کردم 

کلی حس امنیت تجربه کردم 


ساعت حدودای ۵صبح پریدم

از ذوق دیگه خوابم نبرد ...


عکستو از روی میز برداشتم 

بوسیدم 

و گفتم کاش بودی ....

چشمام اشکی شد ..

فاتحه ای نثار روح پاکت کردم ....


چرا هرگز نبودنت عادی نمیشه؟

مامانی من.




با آقای خانه قرار گذاشتیم 

امروز به تشییع کیومرث پوراحمد 

بهشت زهرا برویم 

قطعه ی هنرمندان.


خواب ماندیم .........



مثل بعضی برشهای زندگی 

که در خواب غفلت می مانیم .....