مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

هذیانهای یک ذهن در اصرار به انکار!

هر لحظه بهت فکر میکنم 

خاطراتت منو رها نمی کنه 

دلم واسه ولایت پر می کشه 

به سنگ سرد فکر میکنم 

پس میزنم دل رو ......


دیشب عزیز خوش قلبی

مثل خودت با مرام 

خوابتو دیده 

به قول خودت این رسمشه مشتی؟.(وقتی دیر بهت زنگ میزدم می گفتی چه عجب مریم جان بی وفا .... این رسمشه مشتی؟؟)


این رسمشه بری به خواب کس دیگه پیش من نیای؟

نمیدونی چقدر دلم برات تنگه .....


گفتم خوش به حالت خوابشو دیدی 

دلم براش تنگ شده ......

گفت آخیییی.....معلوم بود می فهمه ...دلتنگی حالیشه


خلاصه که این رسمش نیست 

بیا به خواب خودم 

هر کی نه ،،تو که میدونی 

من چقدر تو‌عشق حسودم !

چون از جیک و پیک دلم خبر داشتی 

دورت بگردم .....


بابا ...دلم برات تنگ شده .





تیر داغ....

امیدوارم هنر مدیریت شرایط وجود داشته باشد که در گرمای سوزان تیر، زندگیمان نسوزد ...



 مدیریت بحران و گذار کم هزینه از شرایط سخت، هنر بزرگیست...