مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین


من دیگه خسته شدم بسکه چشام بارونیه ....

خدایا کم آوردم ...

 

خانم/آقا. اجازه؟؟




چقدر بعد از شکستن شیشه ی عمر می توان

زنده ماند؟




.....



خدایا انکارم را به باور نرسان ...

من طاقت ندارم ...





 

گام نهم

دارم برای امتحان نهم آماده میشم


عجب رسمیه ، رسم زمونه....

مرور خاطرات بابای مریم

صبح با همین فکر بیدار شدم..

دیوانه وار نه امتحان را به نه دهه زندگی بابای مردم تطبیق می دادم!

این که همون قدر که من بعد از نه امتحانم حس راحتی دارم ، بابای مریم هم قطعا بعد از نه دهه حس خوبی خواهد داشت....

اینگه امتحانات من همه مدل بود ( سخت و آسان) و زندگی حاجی هم همین بود....


الان یادم به اظهار محبت بابای مریم افتاد که از مصاحبت طولانی با من احساس مثبتی داشت ( و من نیز متقابلا) و بر خلاف دیدگاه قبل از ازدواجمون ( تو ذهن خودم) داماد بد و نامطلوبی براشن نبودم.... و خدا را به خاطر این موضوع شاکرم....

خدای را شکر!

بکذریم!

چه سود اگنون به خوابش اشک بارون...


اشک گوشه چشمم تابیده!

مورفین تو !


تماااام وجودم خمار نبودنته ...

دلم برات تنگ شده 

دیگه هیچ مورفینی اثر نمی کنه .....



بغض

دیشب تا حدود سه و نیم داشتم درس می خوندم

صبح ساعت نه با یه بغض بیدار شدم

حس کردم بابای مریم با اون تن و لحن صدای خودش داره مریمو صدا می کنه

بغض گلومو گرفت....


مریم خانووم...


دارم می رم به جنگ ششمین امتحان از نه گانه ی سخت و طاقت فرسا در این شرایط روحی و ...

دو تا  امتحان دیگه بدم، دانشگاه تهران برام تموم میشه....

چه حیف ! حضور در یکی از بعترین دانشگاه های کشور ، با بهترین اساتید و .....

دوست داشت اینو خوب بخونم......



باور نمی کنی حال دله مرا ، یادی نمیکنی از عاشقت چرا … ♪♪

من دوست دارمت ، چون شب که ماه را – ♮

»–—/♬♩/–—«
من می سرایمت ، چون دل که آه را … ♪♪
چون اشک من ، گاهی قدم بر دیده ام نه – ♮

»–—/♬♩/–—«

دل برده ای باری ، بیا دلداریم ده … ♪♪
دیدار تو از این جهان ، وز آن جهان به – ♮

»–—/♬♩/–—«

ای نو بهارم ، چشم انتظارم … ♪♪
میگذرد یاد تو باز از سر من ، مثل نسیم – ♮

»–—/♬♩/–—«

من که ز رویات ، خاطره ها دارم … ♪♪
غیر تو این دل را ، دست که بسپارم – ♮

»–—/♬♩/–—«

باور نمی کنی ، حاله دل مرا … ♪♪
یادی نمیکنی ، از عاشقت چرا – ♮

»–—/♬♩/–—«

من دوست دارمت ، چون شب که ماه را … ♪♪
من می سرایمت ، چون دل که آه را – ♮


بدترین...

بدترین صفت یه آدم: شکاک بودن

بدترین بیماری روحی: شک

بدترین اتفاق: در معرض شک قرار گرفتن

بدترین حالت: مورد شک و بی اعتمادی بودن

بدترین عذاب: بدبینی

و ....

سیاست گذاری

سحابی و تو آگاهی ز دریا

 سحر هستی و خورشیدی و رویا 

کلام پرز مغزت همچو رودی 

شده جاری ز لطفت بر سر ما 

گریزان از سیاست اهل دانش 

مدیری قابل و استاد اعلا 

صمیمی ، ساده ، سنگین ، بی تکلف 

تو دکتر جعفری استاد والا

 ورای آنکه استادی شریفی

 تو انسانی بزرگی رحم بنما 

بگو با ما سخن از رنج تحصیل

 مگو با ما سخن از آزمونها

خرداد مخوف رفت ...



مامانم متولد ۱.  فروردین بود 

وفاتش ۱۶ فروردین!


بابام متولد ۳خرداد بود 

وفاتش  ۱۷  خرداد.....


وقتی مریض شد ..از نیمه ی خرداد امسال 

میترسیدم 

یک روز بعد از نیمه.....لعنتی!

نسازید وقایع تلخ رو ...

ننویسید برای کائنات 

ترسیدم 

نوشتم 

شد !