مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

پاسخ به سوسن بانو

تا زمانی که این قدر فرهنگ پیدا کنیم که دز زندگی دیگران دخالت نکنیم .شما هم تمرین کن برات خوبه!

i wish...shift+delet  today

دل من می خواهد...

من دلم می خواد

زیر بارون قدم بزنم

وقتم واسه خودم باشه

از ته دل بخندم

دوباره کوچک باشم

کنار خواهرم یک شب را صبح کنم

تا سپیده بی دلواپسی از

هرچه فکر و حرف و حدیث

حرف بزنم

درد دل کنم...

من دلم می خواد

ایده های ذهنم زودتر عملی بشن

من دلم می خواد

آینده رو ببینم

من دلم می خواد

چند تا کار رو

پشت هم واسه تغییر  روحیه ام انجام بدم

من دلم م یخواد بی دلواپسی از صبح فردا

با تو!!! آره فقط با تو!! از هزچه دلواپسی هست بگم

درست مثل وقتی که تازه به هم رسیده بودیم

7 سال پیش

دوست دارم مثل شهریور 84

روی بازوهات بخوابم

صورتم رو به بازوهات بچسبونم

و بی دلواپسی!!! درد دل کنم ...

گریه کنم

نازم کنی

گله کنم

بشنوی

........

من دلم می خواد این دلواپسی ها بمیره

این گپ ها ..فیل بشه!!!!!


دلم می خواد اپسیلونی

بین من و تو ناگفته نمونه !!

اما می مونه

مونده

گندیده

توی ذهن

توی دل

این فاصله ی لعنتی...

این افسردگی ه بی پدر!!!

از من

چی ساخته ‍

دورم

دور

و هرچه دست و پا می زنم بیشتر

توی گل فرو می رم

کمکم کن..

کمک...

کمک می خوام

دلم تنهاست

بیشتر

بیشتر کمکم کن..

از این هم بیشتر ..

 دلیلی نیست

ننویسم

دلیلی نیست پنهان کنم

مهم نیست چه کسی می خونه

چه کسی چه فکری می کنه

این حس مهمه !!!

باید تخلیه شه ..

تخلیه ...

بذار جهانی باشه

احساس من و تو

احساس تنهایی من

با این همه تلاش تو

برای تنها نماندنم ..

بذار منتشر بشه

استفراغ های

این ذهن ه آشفته ..

مهم نیست.....

حتی مهم نیست اگر

پر از غلط تایپی باشه

مهم نیست

اصلا مردم دیگه مهم نیستن

چیزی که مهم نیست

دیگرونه

غیر از من

غیر از تو

غیر از ما ...

مهم نیست

.




دوستت خواهم داشت...  !!    ؟؟؟ .

خلوت فکر....

عاشق این لحظاتم

خلوت با مریم

و

فکر

و

فکر.......

حس ه مشترک...

این یه حس ه مشترک ه!!!

بعد از تولد سروش هم دقیقا به همین نقطه رسیدم

که به چه کارم آمد

آن همه فرمول و حفظیات؟؟

پاس کردن آن همه ریاضی و جبر و هندسه

یا آمار و فیزیک؟؟؟

خواندن آن همه هوش مصنوعی

یا آنالیز کردن ه آن همه مدار پیچیده از شب تا به صبح؟؟؟


نمی دانم

شاید روزی دوباره آپ دیت شوم!!

از نو شروع کنم

با فرزنداتم

و دوباره یاعلی...

نمی دانم...



پ.ن:کاش یادت نرود امروز از همیشه به تو محتاج ترم....

مرگ انسانیت ..

روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا زخوبی‌ها تهی است
صحبت ازآزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسا و عیسا و محمد نابجاست
قرن موسی چنبه‌ها است

روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را درپیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان یا جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است



فریدون مشیری....