مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

تولدت مبارک ..عشق من!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اجازه نمی دم!

من دختر خودتم

پدری که می گفت :

توی زندگی

هرجا روزگار سخت تر گرفت

من نرم تر شدم !!!


پس اجازه نمی دم تسلیم

این افسردگی شم


و به توصیه ی خودت

زانوی غم بغل نمی گیرم

بلکه

دست به زانو می زنم

و

یا علی!!!





باغبان ....

امروز که داشتم از زندگی و مسئولیت هاش

به مامانم شکایت می کردم

و می گفتم خسته شدم از این همه کار

و بچه داری و شاکی بودم

مامانم گفت:

مامان این بچه ها گل باغ زندگیتن

این همه شکایت نکن بهشون برس

و هیچی رو با اینها عوض نکن

جای زیباییت بر میگرده

جای روحت پر میشه

خستگیت از تن به در می ره

اگر خوب بزرگشون کنی مامان

چشم رو همه چیز و همه کس ببند

فقط به بچه هات برس

و مواظبشون باش


سعی کن دوتا گل خوب پرورش بدی

و بعد لذتشون رو ببری


گفت مامان کاری کن که بعد خدایی نکرده

با خودت نگی 



ای دریغا

گذشت موسم گل باغبان ه خجل!!!


و من آویز گوشم کردم ...

الهی تا همیشه سایت رو سرم

باشه سایه سار مهر..مادر...



پ.ن1: بابا نفسم به تو بنده ..خدا حفظت کنه!!


پ.ن2:با اجازه ی مامان و بعد از همه ی این نصایح اما بازم من فکر می کنم پتانسیل مریم بیش از این بود که فقط ..مادر دو تا بچه باشه!!!!! خدا حفظشون کنه...




بعد نوشت :دلم به وسعت هفت آسمون خدا گرفته و به اندازه ی همه ی دریاها گریه دارم..............................


قفسم تنگ شده ....


بعد نوشت 2: چقدر خوشبختند آنهایی که دلخوشند به اندک ها!!

به حتی دود یک سیگار

نقش یک فنجان

و یا پاسخی ساده

به اندازه ی پنج یا شش حرف!!!


بعد نوشت 3:

سیل اشکهام بند نمیاد

الو...بد جوری دلم گرفته ...

سکوت...

خدانگه دار!!!

فصل آخر دفتر.

و دیگر هیچ!


بعد نوشت 4: خدیا ازت ممنونم که اشک رو به بنده هات هدیه دادی...........................



ممنونم..

به خاطر همه ی مهربونی هات

و

درکت ..

ممنونم....

یه دم....

آی زمونه ی زیبا

من همسری با وفا

مادری نمونه 

و زنی کوشا


اما میشه دمی برای خودم باشم؟؟؟

میشه یه لحظه

نه مادر باشم

نه همسر باشم

و نه زنه یه زندگی


میشه من دخترکی شاد

و بی دغدغه

تو آغوش مادرم باشم؟؟

میشه ؟؟

فقط یه دم....


قول میدم زود برگردم...


پس چشمانم رو می بندم

و جادوی ذهن و دیگر هیچ.....




به همین سادگی...

خدایا ازت ممنونم..خیلی..

مثل همیشه....

خدایا بهم کمک کن که راههای

گم شده ی رندگیم هم به همین سادگی پیدا بشن...

بوس واسه خودت..که خداییش خیلی خدایی...



خدایا..

خدایا ازت ممنونم..خیلی..

مثل همیشه....

خدایا بهم کمک کن که راههای

گم شده ی رندگیم هم به همین سادگی پیدا بشن...

بوس واسه خودت..که خداییش خیلی خدایی...



دلم ...

دلم گرفته است  

دلم گرفته است  

 

به ایوان می روم و  

انگشتانم را  

بر پوست کشیده ی شب  

می کشم 

  

چراغ های رابطه تاریک اند  

چراغ های رابطه تاریک اند  .......

  

"فروغ فرخ زاد ..با اندکی تغییر.." 

 

پ.ن:امروز می تونست یه شروع باشه ..یه مولد موج مثبت ..یه یه وجود آورنده ی حس خوب ..اما نشد ..به هر توجیحی ..که هیچ کدوم پذیرفته نیست !!

پست وبلاگ دوست

اینم یه پست که سال ۸۴ به ما تقدیم شده از طرف یه دوست .. 

 

جالب بود برام... 

تقدیم به مریم وسعید

دو پروانهء تازه نفس دیار بلاگ اسکای

( ماه عسل یه سری به ولایت یاسمنگول آباد ما هم بزنید)

میگن آسمون ، آبی - چشمای تو آبی تر

میگن خورشید ، طلایی - موهای تو طلایی تر

میگن گل رز، سرخ ، زیبا - لبهای تو زیباتر، سرخ تر

می گن برف سپید ، پاک - تو پاک تر ، سپید تر

می گن زمستون ، طوفان ، سرما - قلب تو اما همیشه گرم

میگن سکوت ، خاموشی - چشمای تو همیشه پر از حرف

میگن تو این دنیا همه چیز فانی - تو اما تو قلب من همیشه باقی

میگن دو راهی ، شک ، تردید - تو اما پر از اطمینان

میگن زندگی ، معما - تو اما تنها راه حل

میگن عشق - اما من چی بگم؟ آره می گم مریم ، می گم سعید

می گن عاشق - من میگم مریم ، میگم سعید

میگن عاشق تر- من می پرسم : عاشق تر؟

شاید سعید....شاید مریم

...شاید...

آخه من از کجا بدونم؟ من که از این چیزایی که گفتم

سر در نمیارم

..آقا من اصلا نباید دراین موارد

سخت سخت و احساسی نظر بدم...من حاضرم ،

دوباره برگردم مدرسه ، دیفرانسیل و حسابان و جبر

و احتمال بخونم ولی قاتی مسائل مورد دار عشقی

( که مغزم کشش درک کردنشون رو نداره) نشم.

فقط خواستم بگم در پناه حق همیشه پروانه ای بمانید

احساس آرامش

پی حس همون روزام پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا به حد مرگ میخوامش
 
دلم میخواد عاشق شم اخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده من این دردو ازت میخوام
 
اگه این زندگی باشه من از مردن حراسم نیست
یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست
 
بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بدجایی رسیدم
 
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابه
 
اگه این زندگی باشه من از مردن حراسم نیست
یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست 

 

 

مریم نوشت: باید فکری کرد و حالمون رو عوض  کرد ..این جوری هممون داریم داغون میشم ..هر چهارتا ..ستون عاطفی منم ..به قول بابا: به جای زانو غم بغل گرفتن دست بزن به زانو و بگو یا علی!! درست میشه ..خدا بزرگه ..قول میدم .. 

 

بعد نوشت (مریم): واای یه وبلاگ دیدم راجع به زلزله ی آذزبایجان و عکسهاش..حالم بد شد ..کلی گریه کردم ..چه بد بود واسه من که این روزا همین جوریش تو کابوس رلرله ام  و اینکه نتونم بچه ها مو به موقع نجات بدم اونم از طبقه ی پنجم!!!! 

خدایا به همه کمک کن ..یه چیزی بگم : مردم این مملکت تو ی سرما و چادر دارن جون میدن بعد اس ام اس  میاد رو گوشی که چی؟؟بیان پول بدین بریم  درب حرم  فلان حضرت رو توی کربلا تعمیر کنیم ..اگر خوب فکر کنیم شیعه  تحریف شده ..بد جوری ام!! 

 

۱