مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

برای تو...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اولین بار....

این اولین باریه که به عنوان والد به جشن رسمی فرزندم دعوت میشم.... 

 

دست و دلم می لرزه  

شوق دارم  

شیرین ه و از صمیم قلب خدارو شاکرم  

وقتی اولین قطعه ی برنامه اجرا میشه و من  

تورو با اون قد و قامت و صدای بلند و رسا میبینم  

گریه میکنم  

به معنی واقعی اشک شوق میریزم  

 

 

توی قطعه های بعدی می بینمت و عشق میکنم  

یه معنی واقعی کلمه ...  

بابایی همش روی خطه موبایله  

معلومه بغض داره  

و ما در سکوت احساساتمون رو قسمت میکنیم   

 وقتی روی صحنه برای مسابقه میام می دونم که  

این خاطره تا ابد برای هر دوی ما جاودانه  

ان شا الله ...

 نمی دونم من مادرم  

و حکایت سوسکه و مامانشه  

یا تو ستاره بودی  

نه واقعا ستاره ی جمع بودی  

 می درخشیدی ما شاالله .. 

 و ازت ممنونم به خاطر همه  ی  

حسی خوبی که بهمون دادی 

خدا از چشم بد حفظت کنه عزیز ه مادر..... 

دوستت دارم . 

  

مشروب !

بیزارم از تو مشروب!

بیزارم به خاطرقدرت تعقلی  که زائل می کنی ، هوسهایی که شعله ور می کنی ، کینه هایی که می سازی ،فاصله هایی که ایجاد می کنی ، بدبینیهایی که شکل می دهی ، شخصیتهایی که خورد می کنی ، اراده هایی که سست می کنی ، آرامشهایی که سلب می کنی ، خوشیهای ناپایداری که می زایی  و خماریهای له کننده ای که می افزایی !

از تو بیزارم ! و نگران آدمهایی که خویش را اسیر تو کرده اند! سخت نگرانم ! 


من هرگز لب به تو نیالوده ام ، اما شاد بودن را تجربه کرده ام ، سرمستی را می فهمم و دلخوشیهایم وابسته به تو نیستند !


تا باد چنین بادا!

اولین بار...

 .......... 

 

 

بماند تا وقتی دیگر...

جشن سروش

امروز سروش از طرف مهد جشن سبزه ها داشت. من علی رغم اینکه خیلیییییییی مایل بودم اونجا باشم ولی به خاطر شرایط کاری نتونستم. چند بار از طریق موبایل صداشو گوش کردم گریه م گرفته بود! خدایا همه بچه ها رو واسه پدر و مادرشون حفظ کن !

این روزهای مریم ....

 

 

اینروزها پر از حس های غریبم  

گاهی سرشار از حس ه خوبم و خوشحال به خاطر دوباره مادر شدنم  

ولی گاهی پر از وحشت روزهای آینده ... 

وحشت دو تا بچه داشتن .. 

مسئولیت دوبرابر... 

واای می ترسم ... 

می دونم که راهی هست که خودم انتخاب کردم  

در واقع خودمون... 

 اما من خودم هنوز بچه ام  

دختر لوس کرده ی باباش.. 

حالا ماما ن ه دوتا بچه است ... 

خدایا کمکم کن... 

 

اما

عزیزم ...مهربون ه معصوم ه من تو نگران نباش 

با تمام این نگرانی های مامانی  

ما عاشقتیم  

پشتتیم  

دوستت داریم  

مراقبتیم عزیزم  

 

نمی دونی داداشی سروشت چطوری خودشو برات لوس میکنه  

اول که هر روز بوست میکنه  

بعدم جلوت کلی شیرین کاری در میاره ...  

و  مامانی رو می خندونه  

 

من فدای هردوتون.... 

خدا از چشم بد حفظتون کنه..... 

آمین. 

 

 

به اضافه ی اینکه این روزها خیلی درگیرم  

سرم بیشتر از همه عمرم شلوغه  

 از صبح تا شب حتی یه دقیقه  هم وقت استراحت ندارم 

خدایا کمکم کن 

کمک کن هم به کارهام بتونم برسم  

و هم بتونم  

محبتم رو مساوی بین عزیزانم تقسیم کنم ...  

  آمین ... 

 

 

پ.ن: از تو ممنونم ... 

ابه خاطر همه ی خوبی های که تو می دانی و من و خدای ما!

باور نکن تنهایی ات را

باور نکن تنهایی ات را
باور نکن تنهایی ات را
من در تو پنهانم،تو در من

از من به من نزدیکتر تو
از تو به تو نزدیکتر من

باور نکن تنهایی ات را
تا یک دل و یک درد داریم

تا در عبور از کوچة عشق
بر دوش هم سر می گذاریم

دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها

من با توام هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه،یک روز
با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبة دل
با ور نکن تنهایی ات را
من با توام منزل به منزله،یک روز
با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبة دل
با ور نکن تنهایی ات را
من با توام منزل به منزل