مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

دلم هوایی شده باز رفیق...


بچه که بودیم 

غروب هر جمعه از باغ پدری خسته و خورد 

کوفته از شیطنت 

و بالا رفتن از درختهای بلند بی توجه به تذکرات مامانم 

بالا رفتن از کوهی که باغ به اون منتهی میشد 

صد باااار , همه جای باغ دویدن 

خسته از آب تنی و آب بازی 

خسته از اون همه شور زندگی 

ولووو  میشدیم داخل ماشین

انگار دنیا رو بهمون میدادن 

موزیک سنتی 

گلپا،شجریان ،رضوی سروستانی ،هایده .و و...پخش میشد 

و چشم ما ملول از خستگی

وسطای راه جلو. کارخونه ی بستنی سازی بابام یه نیش ترمز می‌زد و می‌گفت بچه ها بستنی بگیرم ؟

ما هم گاهی اوقات با وجود اونهمه خستگی و سیری از تنقلات جور و‌واجور موافقت می کردیم....


این روزها همش دلم سر اون پیچ جاده نزدیک پلیس راه جامونده ...همش ذهنم اونجاس ...گاهی خوابشو میبینم 

چرا؟اون غروب جاده توی ذهنم حک شده ......


کهنه رفیق دلم برات خیلییییی تنگه 




بارون بارونه ....


دیروز باران بارید 

نیمه ی تابستان 

حس خوبی بود 








                                    دلم برات تنگ شده 

                                                    همین



آرام باش عزیزم...



هیچ چیز ارزش

اینهمه دلهره را 

ندارد

ما رفته ایم 

و حالا سال 

۱۴۹۷،  است....


آرام باش...



سال 83

مریم خانوم عزیزم تولدت مبارک ...

سلام بچه ها. اگه اینجا یه مطلب می ذارم اول به خاطر اینه که میخام تولد گل مریمم رو تبریک یگم و بعد هم نمیخام یه ماه بدون مطلب بمونه وبلاگمون. من و مریم توی وضعیت خیلی خیلی خیلییییییییییییییییی بغرنجی گیر کردیم. فقط مگه اینکه لطف خدا شامل حالمون بشه . دوستون داریم ....  من الان میان دوره آِموزشی هستم و ایشالله یه ماه دیگه برخواهم گشت. یا علی ...

برگی دیگر ....


از دفتر زندگیم 

برگی دیگر در حال ورق خوردن است ...

فردا من ،n ساله می شوم .


امسال ،سال عجیبی در دفتر زندگیم بود 

کهنه رفیق همه ی سالهایم  رفت ....

و دلم تا همیشه دلتنگ حضور قشنگش خواهد ماند ....


احساسات متنفاوتی رو تجربه کردم ..

گذشت ....


خدایم سپاس.


بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.....


««فریدون مشیری »»


در من...

در من کوچه ای است
که با تو در آن نگشتم
سفری است
که با تو هنوز نرفته ام
روزها و شب هایی است
که با تو به سر نکرده ام
و عاشقانه هایی
که با تو هنوز نگفته ام ...

بعد از یک روز خسته کننده به دنبال مبل! 


تقریبا برای اولین بار فال دیجیتال گرفتم 

بسیار جالب بود ....هم تعبیر و هم اشاره 

مستقیم به اسمم در فال 


*♦️فال حافظ*


آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست

چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست


گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی

او سلیمان زمان است که خاتم با اوست


روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک

لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست


خال مشکین که بدان عارض گندمگون است

سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست


دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران

چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست


با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل

کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست


حافظ از معتقدان است گرامی دارش

زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست



تعبیر غزل حافظ در فال شما :

مدتی از عزیزتان دور می شوید و دلتنگی او شما را ناراحت و دلگیر خواهد کرد، تنها راه تحمل این فراق، صبر و ایمان و توکل به خداوند است. به مردم محبت کنید و عشق بورزید تا مشکلات به راحتی یکی پس از دیگری حل شوند.


در آینده نزدیک روزهای خوشی در انتظارتان خواهد بود و زندگی رنگ تازه ای به خود می گیرد. 

گاهی

گاهی بی دلیل و بادلیل، آن قدر عرصه بر تو تنگ می شود، که فشار آسمان را بر سینه و سرت احساس می کنی، مجال تنفس از تو گرفته می شود و غرش هیاهو چنان امان را از تو می برد که دمادم آرزو می کنی، فرشته ی مرگ را زودتر ببینی... اما در پی این گاههای پرمشقت هم زندگی ادامه دارد و خالقت به تو امکانی داده به اسم تحمل و مدارا و سازگاری... فرشته ی مرگ،. وقتی در زمان خودش و به خواست خداوند بیاید زیباست...