-
تولد شناسنامه ای
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1402 18:27
تبدیل پنج به هشت و مرداد به آبان در شناسنامه من باعث شد یکسال زودتر به مدرسه بروم! موقع ثبت نام دانشگاه متوجه شدم که روی سیستم تبت احوال تولد من آبان است. اوایل ازدواج، هر دو روز را جشن می گرفتیم... کله داغی بود دیگه
-
تلخ تر از زهر !
دوشنبه 23 مردادماه سال 1402 01:46
امروز دوباره تعدادی از هم وطنان همشهریان ،مردم بی دفاع و بی گناه در شاهچراغ شیراز کشته شدند ... چند روز پیش جوانی در جاده ی قم-شمال به خاطر عدم توقف راننده سه ساعت ! واسه سرویس بهداشتی و عجله ای که جوان بیچاره برای عبور از جاده و رسوندن خودش به اون طرف جاده داشته از ارتفاع ۸۰ متر سقوط می کنه .... جاده های غیر...
-
اندر احوالات آذر 1387......
یکشنبه 22 مردادماه سال 1402 16:49
خانه عناوین مطالب تماس با من مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف وإ مناجاتنامه....... سلام ساعت حدود چهار صبحه سعید و سروشم هم خوابیدن من مجبورم بیدارم باشم(لنزام داخل قرصه ..باید تموم شه ..تقریبا نیم ساعت دیگه) دارم از خستگی دور از جون جمع میمیرم فردا تولد سروش جونه(ان شا الله) و یک میلیون و اندی هم کار مونده...
-
.....
یکشنبه 22 مردادماه سال 1402 16:23
قهوه ات را بنوش از لحظه لذت ببر آمدن فردا را هیچ تقویمی تضمین نکرده!
-
حال خوبی ندارم...
جمعه 20 مردادماه سال 1402 14:11
ضعیف ترین و آسیب پذیرترین سعید تاریخچه ی زندگی خودم هستم....
-
دلم هوایی شده باز رفیق...
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1402 20:48
بچه که بودیم غروب هر جمعه از باغ پدری خسته و خورد کوفته از شیطنت و بالا رفتن از درختهای بلند بی توجه به تذکرات مامانم بالا رفتن از کوهی که باغ به اون منتهی میشد صد باااار , همه جای باغ دویدن خسته از آب تنی و آب بازی خسته از اون همه شور زندگی ولووو میشدیم داخل ماشین انگار دنیا رو بهمون میدادن موزیک سنتی گلپا،شجریان...
-
بارون بارونه ....
سهشنبه 17 مردادماه سال 1402 12:20
دیروز باران بارید نیمه ی تابستان حس خوبی بود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مردادماه سال 1402 00:12
دلم برات تنگ شده همین
-
آرام باش عزیزم...
شنبه 14 مردادماه سال 1402 00:44
هیچ چیز ارزش اینهمه دلهره را ندارد ما رفته ایم و حالا سال ۱۴۹۷، است.... آرام باش...
-
سال 83
جمعه 13 مردادماه سال 1402 15:09
مریم خانوم عزیزم تولدت مبارک ... سلام بچه ها. اگه اینجا یه مطلب می ذارم اول به خاطر اینه که میخام تولد گل مریمم رو تبریک یگم و بعد هم نمیخام یه ماه بدون مطلب بمونه وبلاگمون. من و مریم توی وضعیت خیلی خیلی خیلییییییییییییییییی بغرنجی گیر کردیم. فقط مگه اینکه لطف خدا شامل حالمون بشه . دوستون داریم .... من الان میان دوره...
-
برگی دیگر ....
جمعه 13 مردادماه سال 1402 03:28
از دفتر زندگیم برگی دیگر در حال ورق خوردن است ... فردا من ،n ساله می شوم . امسال ،سال عجیبی در دفتر زندگیم بود کهنه رفیق همه ی سالهایم رفت .... و دلم تا همیشه دلتنگ حضور قشنگش خواهد ماند .... احساسات متنفاوتی رو تجربه کردم .. گذشت .... خدایم سپاس.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1402 14:47
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
در من...
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1402 23:10
در من کوچه ای است که با تو در آن نگشتم سفری است که با تو هنوز نرفته ام روزها و شب هایی است که با تو به سر نکرده ام و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام ... بعد از یک روز خسته کننده به دنبال مبل!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1402 10:33
تقریبا برای اولین بار فال دیجیتال گرفتم بسیار جالب بود ....هم تعبیر و هم اشاره مستقیم به اسمم در فال *♦️فال حافظ* آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست خال...
-
گاهی
سهشنبه 10 مردادماه سال 1402 20:19
گاهی بی دلیل و بادلیل، آن قدر عرصه بر تو تنگ می شود، که فشار آسمان را بر سینه و سرت احساس می کنی، مجال تنفس از تو گرفته می شود و غرش هیاهو چنان امان را از تو می برد که دمادم آرزو می کنی، فرشته ی مرگ را زودتر ببینی... اما در پی این گاههای پرمشقت هم زندگی ادامه دارد و خالقت به تو امکانی داده به اسم تحمل و مدارا و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مردادماه سال 1402 13:20
تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده...
-
ما دوباره سبز می شویم
شنبه 7 مردادماه سال 1402 23:44
من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم : ریشه های ما به آب شاخه های ما به آفتاب می رسد ما دوباره سبز می شویم… ما دوباره سبز می شویم… ” قیصر امین پور ”
-
قدر بدونیم ...
جمعه 6 مردادماه سال 1402 21:07
وقتی سرحال ،شاداب ، روی فرم،خندان و خوشحالی همه از کنار تو بودن لذت می برند اما وقتی فاکتورهات بنا به شرایط عوض میشه و کلی تلخی هم بهت اضافه میشه اونی که هنوز شیرینه ،تحملت می کنه و سعی در شیرین کردن اوقات تو هم داره خیلیییی قدر داره .... خیلیی.... الهی بتونم روزهای خوش جبران کنم واست مهربون یار این سالها پدرم مردی...
-
خواب
سهشنبه 3 مردادماه سال 1402 20:47
مدتها بود خواب ندیده بودم... هیچ خوابی... دیشب خواب دیدم با بابای مریم تو یه رستوران شیک بودیم و خیلی هم شاد و خندون بود...
-
چقدر کلیشه !!
سهشنبه 3 مردادماه سال 1402 02:25
از خوبی های آدمها دیوار بسازیم وقت دلخوری یک آجر برداریم نه کل دیوار را خراب کنیم .....
-
شیشه عطر....
دوشنبه 2 مردادماه سال 1402 03:34
گاهی حتی بعد از تمام شدن یه شیشه عطری که ازش خاطره داری نمیتونی دورش بندازی نگهش میداری به یاد روزهایی که خاطرات خوش باهاش ساختی درست مثل آدمها !
-
20
جمعه 30 تیرماه سال 1402 04:57
با نمره ی بیست درس مدیریت مالی، من رسما از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم. قبولی ا رشد دانشگاه تهران از طریق کنکور سراسری و فراغت از تححصیل با معدل خوب، قطعا برای من روحیه بخش اَست، هر چند تحصیل در ایران امروزمان، فاقد ارزش است، مگر درمواردی که منجر به مهارت و اشتغال و درآمدزایی شود...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1402 04:48
خدایم سپاس
-
ثانیه ها
سهشنبه 27 تیرماه سال 1402 22:08
20 سال 7301 روز 175224 ساعت 10,513,440 دقیقه 630,806,400 ثانیه و 630,806,400 دم و بازدم کنار هم داشتیم و همه نوع حس را تجربه کردیم اما هنوز کنار همیم...
-
بیست سالگی
سهشنبه 27 تیرماه سال 1402 15:22
از روز اول این وبلاگ، یعنی علنی شدن احساس من به مریم، بیست سال گذشت... سالهایی پر از خوشی، غم، عشق، نفرت و .. اما هستیم، در کنار بچه ها و همین جای شکر دارد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1402 13:04
,من به روزهای خوب ایمان دارم 27 تیر ماه .....
-
حیوان خانگی
دوشنبه 26 تیرماه سال 1402 10:02
شاید یک پرنده یا حیوان خانگی، تنها آرامبخش یا مونس یک انسان تحت فشار باشد، آدمها را قضاوت نکنیم و احساساتشان را به سخره نگیریم...
-
دیوونگی....
دوشنبه 26 تیرماه سال 1402 05:27
راضی نمی شدم برم سر خاکش دلم نمی خواست اسم قشنگش رو روی سنگ سرد ببینم ...... نیمه شب ساعت ۱۲ دیدم سر خاکشم... دیوونگیه می دونم اما من دیوانه ام ! نمیدونم چقدر با صدااای بلند گریه کردم هییچ کس نبود من بودم و آقای خانه وشاید چند تا روح ! من دیوانه ام....باور کن دیوونه ی دوری تو رفیق قدیمی....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 تیرماه سال 1402 03:09
عمیق نگاه میکنم به روزهایی فکر میکنم که خالصانه از صمیم قلب غم و ناراحتی دیگران واسم مهم بود و همیشه میگفتم خوشی ها واسه خودت غمها شریک ! اما عزیزم ،مریمم ،در غم انگیز ترین روزهای زندگیت به فکر برنامه ریزی بودند .....و تو مهم نبودی . بابا هیچ کس مثل تو نیست ،هیچ کس.
-
قدر عافیت
یکشنبه 25 تیرماه سال 1402 01:47
جوجه هایی که خریدیم دارن می. میرن دلیلش مشخص نیست اما ممکنه غذای بد یکی از دلایلش باشه... سینا داره زار نی زنه و من و مریم بغض داریم! مساله مهم اینه که وقنی از دست دادن یه جوجه اینقدر غم داره، وای به از دست دادن عزیز..... بیاید. قدر داشته هامونو بیشتر بدونیم ..