مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

خدایا..

خدایا ازت ممنونم..خیلی..

مثل همیشه....

خدایا بهم کمک کن که راههای

گم شده ی رندگیم هم به همین سادگی پیدا بشن...

بوس واسه خودت..که خداییش خیلی خدایی...



دلم ...

دلم گرفته است  

دلم گرفته است  

 

به ایوان می روم و  

انگشتانم را  

بر پوست کشیده ی شب  

می کشم 

  

چراغ های رابطه تاریک اند  

چراغ های رابطه تاریک اند  .......

  

"فروغ فرخ زاد ..با اندکی تغییر.." 

 

پ.ن:امروز می تونست یه شروع باشه ..یه مولد موج مثبت ..یه یه وجود آورنده ی حس خوب ..اما نشد ..به هر توجیحی ..که هیچ کدوم پذیرفته نیست !!

پست وبلاگ دوست

اینم یه پست که سال ۸۴ به ما تقدیم شده از طرف یه دوست .. 

 

جالب بود برام... 

تقدیم به مریم وسعید

دو پروانهء تازه نفس دیار بلاگ اسکای

( ماه عسل یه سری به ولایت یاسمنگول آباد ما هم بزنید)

میگن آسمون ، آبی - چشمای تو آبی تر

میگن خورشید ، طلایی - موهای تو طلایی تر

میگن گل رز، سرخ ، زیبا - لبهای تو زیباتر، سرخ تر

می گن برف سپید ، پاک - تو پاک تر ، سپید تر

می گن زمستون ، طوفان ، سرما - قلب تو اما همیشه گرم

میگن سکوت ، خاموشی - چشمای تو همیشه پر از حرف

میگن تو این دنیا همه چیز فانی - تو اما تو قلب من همیشه باقی

میگن دو راهی ، شک ، تردید - تو اما پر از اطمینان

میگن زندگی ، معما - تو اما تنها راه حل

میگن عشق - اما من چی بگم؟ آره می گم مریم ، می گم سعید

می گن عاشق - من میگم مریم ، میگم سعید

میگن عاشق تر- من می پرسم : عاشق تر؟

شاید سعید....شاید مریم

...شاید...

آخه من از کجا بدونم؟ من که از این چیزایی که گفتم

سر در نمیارم

..آقا من اصلا نباید دراین موارد

سخت سخت و احساسی نظر بدم...من حاضرم ،

دوباره برگردم مدرسه ، دیفرانسیل و حسابان و جبر

و احتمال بخونم ولی قاتی مسائل مورد دار عشقی

( که مغزم کشش درک کردنشون رو نداره) نشم.

فقط خواستم بگم در پناه حق همیشه پروانه ای بمانید

احساس آرامش

پی حس همون روزام پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا به حد مرگ میخوامش
 
دلم میخواد عاشق شم اخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده من این دردو ازت میخوام
 
اگه این زندگی باشه من از مردن حراسم نیست
یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست
 
بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بدجایی رسیدم
 
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابه
 
اگه این زندگی باشه من از مردن حراسم نیست
یه حسی دارم این روزا شاید مردم حواسم نیست 

 

 

مریم نوشت: باید فکری کرد و حالمون رو عوض  کرد ..این جوری هممون داریم داغون میشم ..هر چهارتا ..ستون عاطفی منم ..به قول بابا: به جای زانو غم بغل گرفتن دست بزن به زانو و بگو یا علی!! درست میشه ..خدا بزرگه ..قول میدم .. 

 

بعد نوشت (مریم): واای یه وبلاگ دیدم راجع به زلزله ی آذزبایجان و عکسهاش..حالم بد شد ..کلی گریه کردم ..چه بد بود واسه من که این روزا همین جوریش تو کابوس رلرله ام  و اینکه نتونم بچه ها مو به موقع نجات بدم اونم از طبقه ی پنجم!!!! 

خدایا به همه کمک کن ..یه چیزی بگم : مردم این مملکت تو ی سرما و چادر دارن جون میدن بعد اس ام اس  میاد رو گوشی که چی؟؟بیان پول بدین بریم  درب حرم  فلان حضرت رو توی کربلا تعمیر کنیم ..اگر خوب فکر کنیم شیعه  تحریف شده ..بد جوری ام!! 

 

۱

چرتکه ....

کارهای خدا از حساب کتاب و چرتکه انداختن ه ما  

جداست .... 

هرچه بیشتر فکر کنی کمتر می فهمی 

هر کیو  

هرجا بخواد 

قرار میده .... 

فارغ از حساب کتاب ما خاکیان.... 

الهی شکرت!

من کی ام؟؟؟

من کی ام؟؟ 

کجای این دنیام؟؟ 

تنها راه ارتباطی من با دنیای بیرونم همینه  

همین نت که گاهی بیام و بگردم  

دارم می پوسم  

من یه ذوب شده ی محبتم  

محبت به فرزند  

به همسر 

بی اونکه بدونم من کی ام.... 

من گم شدم   

حل شدم  

ذوب شدم  

در وجود سه نفر دیگه  

به چه قیمتی؟؟ 

چرا ؟؟ 

پس سهم خود من چی؟؟ 

من چی میشم ؟؟ 

امروز یه مطلب جالب توی وب یکی از  

دوستان خوندم ...گریه کردم  

گریه ای که هنوز تمام نشده  

کودک درون.... 

اگر به نوای کودک درونم گوش بدم  

نمی دونی چقدر چیزا ازم می خواد... 

که من حتی یکی شو هم نمیتونم عملی کنم  

پس فقط الان بهش گوش می دم که  

دلم گریه می خواد.... 

 

گریه کن گریه قشنگه  

گریه سهم دل تنگه ........  

 

پ.ن: کم پیش میاد کم بیارم ..ببین چی شده که  منم کم آوردم...

 پ.ن2:صدای شادی و هلهله ی جشن عروسی می شنوم ..مربوط به یکی از همسایه هاست  

آرزوی خوشبختی  می کنم .... 

  

بعد نوشت : اشکم بند نمیاد.... آرام باش کودک ..آرام.

بیگانه!!!

گاهی با خودم بیگانه میشوم  

خداوندا در هر موقعی  

من مریم باشم! 

همین ... 

آمین...

خودت

سعی کن دراین دنیا خودت باشی دیگران به حد کافی هستند...

جاودانه!

تقدیم به برادرم وحید

به پاس همه ی زحماتش..


دل دیوونه....



مادر

این درسته که خیلی ها سعی کردن و نتونستن

و خیلی ها هم نه خواستن و نه تونستن به مریم کمک کنن

و کاملا دیدیم که مادر من با تمام وجودشون به داد ما رسید  ...

اما در شرایط بعد از این زایمان مریم هم به شدت جای خالی مادرش حس می شد..... ( خدا شفاش بده)

و خدا همه ی مادرها رو حفظ کنه !