مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

این روزها ...

این روزها

همش بدو بدو داریم ..

هم من هم سعید 


من دارم مقدمات ورود مسافر کوچولومون رو فراهم میکنم

و سعید سختتتتتتت در گیر مسائل خودش و مغازه است

انگار همدیگه

عشق

و همه چیز  رو  فراموش کردیم


سعید اونقدر ذهنش درگیر و حساس شده که

هیچ وقت ندیده ام

به گفته خودش:

حتی حوصله ی خودشو هم نداره


و منم برای اینکه بتونم یه کم سرم گرم باشه

و به اون گیر ندم تا به حال ه خودش باشه

مدام دارم دکور خونه رو عوض می کنم 

و سر خودم رو گرم میکنم

تا این روزها بگذره ...


اما

هردو محتاج ریفرش شدن از نو هستیم

و باید به خودمون و همدیگه کمک کنیم

تا بتونیم بازیابی شیم ...


خدایا کمکمون کن...

یا حق!


پ.ن:copy

تحقیر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نسرین ...

نسرین جون عزیزم

تبریک می گم ..

خیلی برات خوشحالم

آرزوی همیشگی من این بوده که

کسی با تو همسفره عشق باشه

که قدرتو بدونه! همین.

امیدوارم این چنین  باشد

مبارکه عزیزم....

روزمرگی.....



خدایا
خدای خوبم
خسته ام از تکرار مکررات
شکر گذارت هستم به خاطر خیلی نعمتها
اما
خسته ام ...
کلافه ام ....
دلم جایی می خواهد برای تازه شدن
دوباره برگشتن...
عمیق فکر کردن ....
و
آرام گرفتن....
جایی که روح سرگشم قرار گیرد
و آرامش
به
سلولهای تنم
هدیه شود
یارب مددی....

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


پ.ن: بی آنکه بدانم در بودنت غرق شده ام.....






26 تیر...

ساعت 11:30 شب

من invisible روی یاهو مسنجرم


سعید میاد روی خط

چند بار زنگ میزنه

هستید خانوم ...

و شیطنت دخترانه اجازه پاسخ به من نمی ده 


تا ساعت حدود 12 صبر می کنم

آنلاین بر می گردم

و سعید سلام و من علیک!


چند خطی سلام و احوال پرسی

- می تونم راحت باشم باهاتون خانوم ا...


یعنی چی؟

- با اسم کوچیک  صداتون کنم

لزومی نمی بینم

- اینجا دنیای مجازیه و راحتی

جوابی نمی دم

- پس من راحتم...

نزدیک به 50 خط پشت هم فقط می نویسه

مریم!

و من میمیرم از خنده و به روی خودم نمیارم

و بعد میگم خب...

میگه اخی.ه ه ه  راحت شدم! تو گلوم مونده بود

خب خدا رو  شکر..


نه مونده ..

بعد

همون 50 خط رو با فونت درشت و رنگ قرمز

می نویسه

" مریم دوستت  دارم!"


یخ می زنم

ذهنم

زبانم

بدنم!


می مونم چی بگم...


می ترسم

یه ترس شیرین

خب منم دوستش داشتم ولی می ترسیدم

چون در اون روزها و لحظات می دونستم

می دونستم

که وصالی در کار نیست



غافل از نصیب و قسمت!


نگاهم به مانیتور ماسید.....


و بعد از اون خودم و جمع و جور کردم

و شروع کردم به انکار و آوردن دلیل و منطق!


که چی ؟؟

ما به درد هم نمی خوریم


گفتم مهندس..داستان ما جریانه دو خط موازیه !


شما نمی تونی طبق هیچ قانونی دو خط موازی رو به هم برسونی!


گفت : من می تونم ..کار نشد نداره ..قانون رو میشکنم

من قانون تعیین میکنم!


خندیدم و نا امید....


گذشت ...

گذشت و گذشت ...


حاج آقا قانون تعیین کرد

توی دهان ه قانون ه خطوط زد

و

به هدفش رسید ..


امروز سالها از اون جریان می گذره .

و

من

با تو

زیر یک سقف!

با دو هدیه ای که خداوند طی این سالها

به عشق پاکمون داده!


الهی شکر ..

به خاطر همه چیز

به خاطر آن شب

این سالها

و هدیه های آسمانی

به خاطر تو!


به خاطر عشق..


خدایا ممنونم

و شاکرت ..

ازت می خوام تا لحظه ای که زنده ام

نعمتهای بی شمارت رو ازم نگیری

من دلخوش همین کوچکی هایم


با من بمان

یا رب!


این سالها و به خصوص امسال

اونقدر در گیر مشکلات بودیم

که فرصتی برای حتی یه جشن ه کوچولونبود 

یه جشن ه آروم و دونفره

اما همین تبریک هم خوبه ...

الهی همیشه سلامت باشی...



26 تیر

بر تو

بر من

برما

و تمام عاشقهای دنیا

مبارک عزیزم....


یا حق!


پ.ن:خدایا تورو به بزرگیت قسم که زودتر حال فرهاد خوب شه ! فکر نمی کردم این همه عملش سخت و سنگین باشه ..خدایا کمکش کن..

26 تیر

آن عمل کرده که صد قافله دل همره اوست

روی تخت است خدایا به سلامت دارش !


9 سال پیش دقیقا در چنین شبی و چنین لحظاتی برای اولین و آخرین بار به یک شخص گفتم که دوستش دارم !! یادش گرامی باد! کاش قدرش را بدانیم !!!

این اقرار به دوست داشتن مقدمه ی سفری شد که امیال دو همسفر همیشگی را با خود می بیند، خدا این جمع را حفظ کند. انشالله !

آخر پاییز....

روزی خواهم آمد

و پیامی خواهم آورد

در رگ ها نور خواهم ریخت

و صدا خواهم در داد

ای سبدهاتان پر خواب!

سیب آوردم

سیب سرخ خورشید!


                               سهراب سپهری



به شمارش جوجه ها امیدوارم

خیلی

چون به خدا ایمان دارم...!



برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید



نگفتم ...

نگفتم به توانایی هایم شک ندارم ؟

من یه زنم با همه ی توانایی های یه زن !

خدا جون متشکرم !


پ.ن: امروز ان شا الله لذت جمعه ی آخر ماه قبل از رمضان را بر بدن می زنیم ...

من و تو...

عزیزم ..

ممنونم به خاطر خیلی چیزها

به خاطر چیزهایی که ندیده گرفتی...

به خاطر مسائلی که حقیقتا خوب فهمیدی...

به خاطر این که رفتارت ناخواسته الگو شد..

به خاطر همه ی خوبیهایت

ممنونم

و ...

بماند برای من و تو!

چه خوبه که تو....


آخ که چقدر دلم یه بارونه درست و حسابی می خواد....