مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

زندگی ......


زندگی باید چیزی فراتر از این باشد......


این جمله ای هست که مریم در اکثر مواقع با خودش زمزمه میکنه 


اما یه روز با خودش گفت به اطرافت با دقت نگاه کن و ببین و فکر کن به چیزهایی که تا حالا ندیدی

صبح از خواب بیدار میشی و می تونی چشمهاتو بدون درد باز کنی و همه جا رو ببینی

بعد می تونی روی پاهات بایستی و می تونی خودت به سرویس بهداشتی بری و آبی به دست و روت بزنی و کارهاتو انجام بدی این یعنی دستهاتم سالمن


پسر سالم و خوبی داری که آروم توی تختش خوابیده و نه این که خدایی نکرده توی بیمارستانه نه این که احتیاج به مراقبت ویژه داره


از خواب بیدار میشه لبخند میزنه و می تونه حرف بزنه و سالم ه و می تونه باهات صبحونه بخوره الهی شکر

شوهری داری که سالم ه و پر انرژی و الهی شکر برای زندگی می جنگه


باید لباس بشوری این یعنی همه سالمن و لباسهاشون کثیف شده و احتیاج به استفاده ی مجدد داره


ظرفهارو می شوری خدا رو شکر کن چون این یعنی شما سلامت هسید و توی خونه کنار هم غذا خوردید و خدایی نکرده هیچ کدوم ان جی (لوله ا ی که بیماران از طریق بینی غدا میفرستند داخل معدشون ) نداشتید ...


جارو می زنی این یعنی شما می تونید حرکت کنید و جاهای مختلف خونه رو کثیف کنید


بچه رو می بری مهد کودک برای آشنایی دوباره با محیط این یعنی این که بچه ی تو می تونه با بقیه به مهد بره و اززندگی لذت ببره

توی راه برای خونه خرید میکنی و این یعنی اینکه شما هنوز زنده اید و زندگی بوی فردا  میده

به مغازه ها برای کادوی تولد عزیزی دقت میکنی این یعنی هنوز کسانی دارم که برام مهم هستن و شاید من هم برای اونها ....


غذا درست میکنی این  یعنی امیدی هست که دوباره دور هم جمع بشید


عزیزانی داری که بهت زنگ می زنن یعنی هنوز فراموش نشدی و

ههووووووووووووووووو و ه

اگر بخوای فکر کنی دیوانه میشی از این همه نعمت

خدایا پس


هر نفسی که فرو می بریم

ممد حیات است و مفرح ذات

پس در هر نفس دو نعمت موجود است

و بر هر نعمت شکری واجب

از دست و زبان که بر آید

کز عهده ی شکرش به در آید 


پس واقعا زندگی پیوند همین لحظه هاست و چیزی فراتر از این نیست

الهی  از صمیم قلبم میگم خدایا شکرت به خاطر همه ی نعمتهات


نه؟؟؟


یا حق!!!!

وبلاگ ما درآستانه هفت سالگی!

سلام بچه ها. اولا لطفا حتما یه سری به نظرسنجی مریم خانوم در پست پایینی بزنید تا ایشون که الان در سیسی یو مراقب مامانشون هستن شاکی نشن ! در وهله بعد عین برق و باد گذشت !‌کم کم داریم به هفتمین سالگرد شروع به کار وبلاگمون و در واقع شروع داستان حقیقی عاشقونه مون نزدیک می شیم . این کودک هفت ساله علی رغم همه مشکلات هنوز سر پاست ! امیدوارم بتونیم بهتر ازش نگه داری کنیم و به جاهای بهتر برسونیمش! یا حق !

الهی شکر......

سلام 

حال و احوالتون چطوره؟؟ 

خوب و خوشید؟؟ 

ما هم به حمد الله خوبیم و تنها ناراحتی دوری شما بود که رفع شد.. 

نه تنها ناراحتی مریضی مامانم بود که شکر خدا بهتر شدن 

اما نتیجه ی این چند روز رنج و عذاب یه سر درد ه کشنده ی دائم شد. 

الهی مامام به سلامت از بیمارستان مرخص  شه .. 

دعا کنید 

دلم این روزها بد جوری گرفته   

عجیب احساس تنهایی میکنم  

دلم از زمین و زمان پره  

خب بگذریم  

چون این نیز بگذرد 

همیشه معتقدم  که زمان مرهم خوبی روی همه ی زخمهاست 

 

خب خوش باشید 

راستی یه سوال دارم و یه جور عجیب و شاید نا خوشایدی از همه میخوام جواب بدن 

 

اینکه  شما چند درصد اززندگیتون راضی هستید و یه تو ضیح کوتاه که چرا؟؟؟ 

 

همه ی باز دید کنندگان محترم رو به جون عزیز یا عزیزانشون قسم می دم که به این سوال جواب بدهند

حالاا با هر اسمی که دوست  دارید ..  

  

یا حق!!

سکوت می خوام!

دلم میگیره از بعضیا که نمی خوان درک کنن که نمی بینن اطرافشونو که نمی فهمن واقعیاتو دلم می گیره از افرادی که  خودپسندی و خودخواهی همه ی وجودشونو گرفته دلم گرفته. سکوت می خوام سکوت !‌سعید.

مریم بدجور خودش رو باخته! چیکار کنم!؟

 قوی باش مریم خانوم !

مادر مریم خانوم مدتهاست به دلیل سکته قلبی درگیر مشکلات زیادی اند و در این مدت هم خدائیش بابای مریم براش کم نگذاشته !چند روزیه که باز حال حاج خانم رو به وخامت گذاشته و باید فردا باز بستری بشن . من هم مثل مریم با نگرانی همه چیز رو دنبال می کنم و تا حدود زیادی درکش می کنم اما .... دوست دارم به مریم بفهمونم که اولا همه چیز دست خداست و نمی شه با تقدیر جنگید. در ضمن یه مثلی هست که میگن اجل برگشته می میرد نه آن بیمار در بستر! و ثانیا خیلی اصرار دارم به مریم بقهمونم که باید خودش رو برای هر اتفاقی آماده کنه که خیلی ضربه نخوره ( هر چند می دونم خیلی سخته !!) باید باور داشت که همه چیز در دست اوست و برای حاج خانوم دعا کرد ! ببخشید سعی کردم تا میشه رک نباشم اما نمی شه ! راستس جمعه دو هفته قبل با بابای مریم رفتیم سعدیه (جاتون خالی !!) بردمشون حوض ماهی و ... چیزی که خیلی برام مهمه این بود که کاملا حس کردم آقای حاجی هم پیر شدن! و این که روزی با بابای مریم رفتیم سعدیه... اتفاقی که شاید یه روزی باورش مشکل بود!(روزهای دزدکی با هم بودن !) بی خیال!! راستش که این دنیا خیلی الکیه ! خدا بهم ماشین خونه مغازه زن بچه و ... داده و خیلی ازش متشکرم اما باز هم این دنیا خیلی پوچه ! بی خیال!

دلتنگی من....

این روزها سراسر دلتنگیم  

.خدایا رهایم کن از  

این پریشانی  

یا حق!!!!

خدایا........

سلام  

خواهش میکنم مامانمو دعا کنید 

دلم بد جوری لرزیده 

خدایا تو یه بار اونو به همه ی ما هدیه دادی 

خواهش میکنم به خاطر دل این مرغ عاشق 

جفتش اونو برگردون 

خدایا 

خواهش میکنم   

خدایا به خاطر دل این پیر مردی  

که  جلو بیمارستان بهت قول داد 

که اگر برگردونیش با هر شرایطی نو کریشو میکنم و 

به قولشم عمل کرد 

خواهش میکنم حفظش کن 

خودش یادم داد مامان غمهات فقط برا خودت 

شادیت برا جمع 

اما مامان دیگه نمی تونم ظاهرمو حفظ کنم 

مامان دلم داره می ترکه 

خدااااااااااااااااااااااااا . 

آخه چرا 

خدایا به بزرگیت قسم اگر مویی از سرش کم شه  

باهات.......... 

استغفرالله... 

خدایا کمکم کن 

دلم تنگه  

کمکم کن 

تنهام 

تو جمع و تنهام 

خدایا  

مامانم....... 

دعا کنید..... 

یا حق!!!

برای دوست خودکاریم.....

عزیز ه بی نامی این چند روز اخیر  

حسابی بنده رو مورد لطف و عنایت قرار دادند  

چنان که این بنده ی حقیر بر آن شدم تا پستی مخصوص ایشان  

روی وبلاگ بنویسم 

فقط با این سوال 

که علت این 

 همه تنفر بی دلیل از من چیه؟؟؟ 

من با وجود این که شما این همه  

من رو مورد لطف قرار دادی  

و من در جواب این الطاف فقط به شما با احترام جواب دادم  

 (تو این قسمت از سناریو عرق پیشونیتو پاک کن)

از شما متنفرنیستم  

شما چرا؟؟؟ 

.. 

یا حق!!!