مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

پاییز هزار رنگ....

صدای پای پاییز 

این فصل هزار رنگ و افسونگر می آید ... 

دوستش داشتم  

و امسال بیشتر دوستش خواهم داشت  

ان شا الله .... 

همیشه بهترین هدیه های زندگی من  

رو خدای مهربونم توی  

این فصل دوست داشتنی بهم داده  

و امسال 

 

مهر... 

آبان... 

آذر.... 

 

خدایا ممنونم... 

به خاطر همه چیز..

از نو....

 

روز از نو ...   

و باز    

زندگی... 

  

....

همیشه اونهایی که ادعاشون میشه

دوستت دارند

درکت می کنند

زود تر ترکت می کنند...

راستی چرا؟؟؟

لعنت به رسم زمونه..........

بریدم ....

بریدم بد جور... از همه کس و همه چیز و همه جا خسته ام دلم فقط گریه می خواد اذیت می شم سروش همش لج میره خسته شدم شب تا صبح بد خوابه و روزا هم همش رو لج و ناراحتیه دلم گریه می خواد دلم می خواد سبک شم نه من مامانمو می خوام.............. صورتم از اشک خیسه بابا منم آدمم منم خسته میشم منم می برم منم کم میارم کم آوردم.. بد جور.... عزیزی چه خوش گفت که آدمی با گریه زنده است .... اصلا می خوام تا خود صبح گریه کنم می خوام سبک شم نمی خوام به اونهایی که اشک کسی رو باور ندارند برا آروم کردنم احتیاج داشته باشم می خوام تو همین تاریکی گریه کنم اشکم گونه هامو خیس کنه و آروم بگیرم .... اصلا انگار آب روی آتش درون ه من همین اشکهاست آی مردم کم آوردم دیگه نمی کشم یه زن ه 8 ماه ی سنگین با یه بچه ی رنجور که همش ناراحته و لج میره بی حضور مادر............. بی پشتیبان بی کسی که بتونه دو کلام حرف حساب باهاش بزنه بی همدم کم آورده.......... جرمه ؟؟؟ مجازاتم کنید .. من آماده ام.. خدایا کمکم کن ای مهربان ترین ه مهرباتان تو می دونی که کم آوردم و تو می دونی که من اهل شکایت از زندگی نیستم پس بدون که کارد به استخونم رسیده خسته ام کمکم کن ای مهربان ترین ه مهربانان.... پ.ن: خدایا تورو به بزرگیت قسم این حرفهامو پای ناشکری نعمتهات نذار ..دلم تنگه ..همین...

این نیز بگذرد....

سروش عمل شد ... 

خیلی سخت بود اما گذشت .. 

البته من شب قبل از عمل حسابی دوپینگ کردم  

یعنی با خیال راحت یکی دو ساعتی رو با بابا گذروندم ... 

مثل همیشه حرفهاش مایه ی آرامشم و سر لوحه ی زندگی بود  

راهکارهای خیلی خوبی بهم داد که کلی آرامشم داد و کمکم کرد  .. 

نصیحت هاش برام آب روی آتش بود و خنکم کرد . .. 

و خلاصه این که امروز چهار روز می گذره و عزیز من الهی شکر رو به بهبودیه .. 

یه فکر خیلی بزرگ بود که با کمک و یاری خدا ختم به خیر شد   

مریم بانو این رو هم در تقویم زندگیت ثبت کن  

باشد که روزی برگ بزنی مرور کنی

یا حق!! 

 

مرمر بابا ..یادت نره زندگی همه رویی داره نه با یه انگور شیرین شو ..نه با یه غوره ترش.... 

چشم!

عمل سروش...

دفعه اول که مریم گفت قطعاْ سروش ۲۵ مرداد وقت عمل داره اشک شُر و شُر از چشام جاری شد.... ولی الان که ۴-۵ ساعت به عملش مونده دلم قرص قرصه ! پناه بر خدا!!! 

خدایا عزیز هیچ پدر و مادری رو اسیر تخت بیمارستان نکن !!! 

خدایا به اونایی که به مصلحتت مریض داری می کنن صبر و اجر عنایت کن !!! 

خدایا عمل و شرایط بعد از عمل سروش هم خوب و کم دردسر باشه ! انشاءالله ! 

در ضمن باید بگم فوق فوق فوق فوق خسته م.... جا داشت ماه رمضونی یه مسافرت رفته بودم اون هم با این روزهای پرمشغله و پر استرس در پیش ............. 

حوصله ی هیچ کس و هیچ چیزی رو ندارم ............ یا خدا!

مرد من ....

مرد من  

بغضت !! 

مرا به دیوانگی می کشاند.... 

 

بغض نکن!

خدایا....

خداجونم  تو رو به بزرگیت قسم ت می دهم  

که  

در راس همه ی حاجات این شبها  

ما را  

و من و خانواده ی کوچکم را 

از شر  

انسانهای بدنهادت  

محافظت فرما...  

آمین یا رب العالمین... 

 

بعدا نوشت: خداجون این روزهامو دوست ندارم الهی شکر.... این کم تحرکی اذیتم میکنه ..یه کم جنب و جوش بیشتر می خوام .. ..می دونم که دیگه ماه های آخر هست و منم دارم سنگین میشم ..سعید همش دلداریم میده که باید همینجوری بگذره ..امامریم این جوری می پوسه!! 

کمکم کن یا خدا!

جاودانه...

زنانه عاشق شو ... 


        مردانه از عشقت محافظت کن ...
                   

                   و کودکانه سالهای سال عشقت را تازه نگهدار...