مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

مریم و سعید و سروش و سینا زیر یک سقف

وإن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون إنه لمجنون وما هو إلا ذکر للعالمین

دوست دارم ( گروه هفت)

دارم از تو دور می شم

داره تنها می شه قلبم

می دونم نبودن تو

جونمو می گیره کم کم

چیزی از تنم نمونده

بعد دل شکستن تو

یه اتاق ساکت و سرد

منو فکر رفتن تو

 منو فکر رفتن تو

دوست دارم

دوست دارم هنوز عشق منی

می دونم منو از یاد می بری

بهونه ی نفس کشیدنم تویی

دوست دارم

تو قلب من فقط تویی

قدم می زنم .... ( برای مریم)

مسیری به جز تو بلد نیستم
هنوزم نمیشه ازت دور شم
میدونم که خیری تو برگشت نیست
نمیخوام که یک روز مجبور شم
نمیخوام بدونم تو حس می کنی
که من مردِ تنها شدن نیستم
بهای حضورت غرورِ منه
تو فکر خودت باش من نیستم
قدم میزنم تا ازت بگذرم
قدم میزنم بلکه یادم بره
میخوام جا بذارم یه جا فکرتو
نمیذاره این شهرِ پر خاطره
تو هر کوچه ای پا بذارم هنوز
یه احساسِ ناگفتنی با منه
هوای تو در من نفس میکشه
خیالِ تو با من قدم میزنه

چنان گم شدم بینِ اون قصه ها
که تو فکرِ پیدا شدن نیستم
تو رفتی ولی خونه باور نکرد
هنوزم تو هستی من نیستم
دَمِ رفتنت گرچه می سوختم
نمیخواستم حس کنی سوزمو
نه تنها خودت هیچکس هیچوقت
نمی فهمه احساس اون روزمو
قدم میزنم تا ازت بگذرم
قدم میزنم بلکه یادم بره
میخوام جا بذارم یه جا فکرتو
نمیذاره این شهرِ پر خاطره
تو هر کوچه ای پا بذارم هنوز
یه احساس ناگفتنی با منه
هوای تو در من نفس میکشه
خیالِ تو با من قدم میزنه

بودن....

بیش از ده سال از عمر وبلاگ و عشق من و مریم گذشت !! به همین سادگی!! 2 نفر بودیم جدا و حالا 4 نفریم باهم !! ماشالله !!!

راستی جوونا فکر نکنن این چهار نفره شدن و ماندن ساده بوده ها!! نه !! اصلا! بابا صبوری ، گذشت و عشق میخاد در حد تیم ملی! یا حق!


در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!

با این جدایی نحس پنجه میفکن

بودن به از نبود شدن

خاصه در بهار!!

شاملو

سی ساله!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یارب ........... (فی البداهه و بدون تغییر )

یارب من از بی حرمتیهایش گذشتم

دل را به لطف و پاکی و صدق تو بستم

دلسوزی و همراهیم خواند قضاوت
تا کار را خارج کند از فکر و دستم

کارم به تو چون واگذارد دلخوشم من

چون آبرو دارم ،و مومن بر تو هستم

یارب من از آن دودمان پاره پاره

کردم حذر در درگه لطفت نشستم

آنها که می سوزند و هریک در حضیضند

از شعله های جهلشان من خوب رستم

من بودم از جنس همان اهل جدایی

گر رشته ی دل را از آنها می گسستم

اما خدا را شکر امیدم واقعی بود

من نقش کوچ و کینه را در دل شکستم...

دلم تنگه .....

دلم تنگه برای گریه کردن  

کجاست مادر ..کجاست گهواره ی من 

  

همون گهواره ای که خاطرم نیست  

همون امنیت حقیقی و راست   

همون جایی که شاهزاده ی قصه  

همیشه دختر فقیر و می خواست   

همون شهری که قده خود من بود  

از این دنیا ولی خیییییییلی بزرگ تر  

 

نه ترس سایه بود .. نه وحشت باد   

 نه من گم می شدم نه یک کبوتر ......

پدر و مادر

پدر و مادر دو واژه ی مقدسند! فارغ از مشکلاتی که در شخصیت هر بنی بشری یافت می شود ، این واژه ها در کنار هم تداعی گر کمال عشق ، مهر ، صفا ، لطف ، دلسوزی ، گذشت و ایثارند.

پدر و مادر خوبم! ممنونم که علی رغم تمام مشکلات ، تا زمانی که به حضور شما نیاز دارم ، یعنی تا همیشه ی بودنم ، با همید و من را از پیوند مهربانانه تان بهره مند می کنید ......

گاهی به مو رسیدنهای زندگی را دیده ام ، اما اینقدر پاکی ، صفای باطن و گذشت داشته اید که انتخابی خودخواهانه ، بی بازگشت و با پز روشنفکرانه نداشته باشید!

این لینک یکی از صدها فیلمی است که در دنیای مجازی درباره ی نیاز فرزند ( به خصوص دختر ) به حضور والدین ( به خصوص پدر) دیدم:

فیلم:تاثیر ارتباط دختر با پدر بر بلوغ زودرس جنسی

خدا نکند........... ( یاوه ها)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شنا گر....

وقتی در یک بازه ی زمانی محدود 

که در اختیارم گذاشته شده  

کلی کار پیش می برم 

  

توی اون گرما و عطش 

   

خدا رو شکر می کنم  

هنوز هم می توانم... ....

چه حس خوبیست  

مفید بودن !.