-
مثل همیشه یا خدا!!
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1383 01:29
سلام راستش این روزا سعیدم یکی دیگه شده ..همش بهونه میگیره ....سر مسایل الکی !!!!شاید نمیدونم خسته است نمیخواد به روش بیاره ؟؟؟شایدم من بدبرداشت میکنم نمیدونم ؟؟؟خب فعلا مغزم بیشتر نمیکشه حس میکنم مغزم خالیه ....شب خوش...یا حق!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1383 01:55
سلام دوستان . امیدوارم دیگه این آقایون بلاگ اسکای سر ما اوضاع درنیارن !! ببخشید اگه ناخواسته یه مقدار عصبی هستم . اولا که مسئله پست قبلب الحمدلله رفع شد و در ثانی ببینید مریم من چند روزه شیراز نیست و من به طرز عجیبی دلم براش تنگ شده . البته تلفنی با هم در تماسیم . اما خب از امروز صبح که مریم به خاطر مشغله زیاد نتونسته...
-
نمی دونم
شنبه 15 فروردینماه سال 1383 21:26
نمی خواستم اینجوری بشه ..یه به ظاهر دوست که اگر بازم مزاحمت ایجاد کنه ازش نام میبرم رابطه منو سعید رو ریخته به هم اگر متوجه شدی یا علی ....زحمت کم!!!!یا حق!!!
-
نمیدونم!!!!!!
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1383 19:17
اول سلام از همه مهربانانیکه سعید عزیز منو تنها نذاشتن ممنونم ...برامون دعا کنید ..یا حق!!!!!!!!!!!
-
این چند شبانه روز ...
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1383 04:20
این چند روزی که مریم نبود من خیلی عجیب و غریب بی تاب بودم و اصلا یه شب هم خواب درست نداشتم . این رو ننوشتم که خودمو لوس کنم! فقط خواستم بگم که خیلی نگرانم چون که یه مدت دیگه مجبورم 2 ماه دوری مریم رو تحمل کنم ! نمی دونم ... به هر حال امشب هم باز بیخواب و بی تابم . لحظه هایی قبل چند تا کلمه رو همینجوری مرتکب شدم که با...
-
سلام
چهارشنبه 5 فروردینماه سال 1383 19:22
سلام من اینجا از سعیدم دورم چند روز لطفا شما مراقبش باشید ...یا حق!!!!!
-
یا خدا!!مدد از تو مثل همیشه ....
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1383 19:38
سلام !!!یا خدا نمیخوام اولین پست سال نوبا ترس باشه و لی خب این حقیقته این روزا خیلی ..خیلی میترسم برام دعا کنید ..یا حق!!!!!!
-
شاید سال جدید ...
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1383 14:14
شاید امسال برا من و مریم سال به هم رسیدن باشه و ما سال دیگه لحظه سال تحویل کنار هم باشیم . امیدوارم ... انشالله
-
سال نو مبارک!!!
شنبه 1 فروردینماه سال 1383 23:45
سلام سال نو رو به همه عزیزانی که در این یک سال خوب و مهربانانه من و سعیدم رو همراهی کردند تبریک میگم ..و آرزو دارم که سال جدید برای همه و همچنین من و سعید گلم سال پر برکتی باشه ان شا الله!! شاد و سلامت باشید..یا حق!!!!
-
گل مریمم دوست دارم خیلی زیاد
شنبه 1 فروردینماه سال 1383 14:06
سلام خواستم اولین پستم توی سال جدید این باشه . مجددا سال نو رو به همه شما تبریک می گم و امیدوارم که برا همه ما فرصت رسیدن به آرزوهامون فراهم بشه . انشالله
-
سال نو مبارک !
شنبه 1 فروردینماه سال 1383 09:50
سلام دوستان خوب من . تا لحظاتی دیگه سال 82 بار و بندیلشو می بنده و جاش رو میده به سال نو . سال 82 برا من یکی از متفاوت ترین سالهای زندگی بود . شاید مهمترین مشخصه ی اون ورود جاودانه ی مریم به قلبم و زندگیم بود . واقعه ای که روی همیشه زندگی من اثر ( انشالله مثبت ) خواهد گذاشت . تصادف مریم ، خاطره با هم بیرون رفتنهامون ،...
-
به خدا نمی دونم ........
یکشنبه 24 اسفندماه سال 1382 14:42
ببینید من علی رغم همه مشکلاتی که پیش روی ما هست می دونم که اگر ما ( من و مریم )واقعا بخوایم با هم زندگی کنیم این کار انشالله میشه . اما یه دغدغه خاطر مهم این روزای م اینه که نکنه من و مریم یه موقع از میزان لازم گذشت و فداکاری و فهم و ... برخوردار نباشیم؟ ما می دونیم که زندگی فقط احساس نیست و برای گذر ار پیچ و خمهای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 19:20
برای وصل ما دعا کنید. اختلافها و مشکلات سطحی . زودگذرند .
-
اگه جای من بودید چیکار می کردید؟
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 17:51
دارم از فکر دیوونه می شم . زنگ زدم خونه مریم اینا الحمدلله باباش برداشت . خداااااااا آ خه من باید چیکار می کردم. مریموخیلی دوست دارم خیلی .از نظر منطقی برا خودم اینقدر دلیل داشتم که از نظر عقلانی هم مصر به ازدواج با مریم باشم . اما خب مریم نه اون فقط با احساس اومده بود جلو و با یه دنیا ترس از باباش و از وضعیت مالی و...
-
یا خدا ...
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 17:16
فکر کنم دارم وارد یکی از سخت ترین برهه های زندگیم می شم. راستشو بخاین فکر داره بدجوری منو می خوره . یه حسی مثل سرسام گرفتم . از یه طرف می دونم عاقلانه ترین کار ممکن رو انجام دادم . منکه می دونستم یه روز منطق و عقل مریم و خونواده ش نمی ذاشتن ما خوشبخت بشیم( آخه مریم اصلا از نظر منطقی با این قضیه موافق نبود!) ، نباید می...
-
نمی دونم...........
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 12:54
مریم امروز به من گفت ((که عقل از همه طرف می گه من باید برم ......)) { البته با یه عبارت دیگه) منم می خام به خاطر خودش و بعد خودم به اون کمک کنم که بتونه منو ترک کنه . البته شاید این حرف رو توی عصبانیت زد اما خب من دوست دارم عقلانی عمل کنه . اصلا دوست ندارم من و مریم به هم برسیم اما با هم خوشبخت نشیم . دعا کنید اشتباه...
-
خب...فقط دعا کنید...
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 01:12
سلام....خب حرفای سعید رو که خوندید فقط دعا کنید بابام باهامون کنار بیاد....که بعید میدونم ...شاید بهتره بگم تقریبا محاله هر ثانیه که میگذره بیشتر به این فکر میرم که شاید اصلا آشنا یی من و سعید اشتباه بوده نمیدونم ..میترسم هر دو مون تو زندگی تباه شیم ..نمیدونم ..دعا کنید..یا حق!!!!!!!!
-
اگه خدا کمک کنه ...
جمعه 8 اسفندماه سال 1382 09:52
اگه خدا کمک کنه میخام ظرف چند ماه آینده که تا حدودی وضعیت سربازی و کاری مشخص بشه برم خواستگاری مریم . مریم معتقده من جواب رد می شنوم و باشد برم پی زندگیم! ولی من اصلا اینجوری بدبینانه به قضیه نگاهنمی کنم و می گم حتی تو بدترین شرایط هم این مسئله وجودداره که ببا خیالمون راحت میشهّ . دیگه هی مجبور نیستم قایم موشک بازی...
-
بحمدالله همه چیز روبراهه
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 11:22
سلام . مشکل پیش اومده رو شاید بشه نتیجه یک سو تفاهم و یا در نظر نگرفتن شرایط دونست که الحمدلله رفع شد.. خود مریم هم می دونه که خیلی دوسش دارم و قربونشم می رم ! دلایلم رو هم فکر می کنم کاملا پذیرفته . تو رو خدا دعامون کنید. یا حق...
-
بی معرفت!!!
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 01:26
خب بی معرفت ایییییییییین همه میای رو خط یه لحظه هم اینجا سر بزن!!!اینه آخره عشق و محبت؟؟اینجا ته خطه؟؟؟ نمیدونم بنویسم؟؟ننویسم؟؟؟بنویسم؟؟؟آره مینویسم ..««««««لعنت خدا به هر چی عشقه !!!!»»»»»» از تمام عاشقای واقعی و پایبند میخوام منو ببخشند....یا حق!!!!
-
یادشون میمونه؟؟؟
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 14:13
سلام !!!!سعید آقا از سفر برگشتن ..حالا ببینیم ایشون وقت میکنن یا یادشون مونده که یه سر اینجا بزنن ..ما که همه منتطرشونیم نه؟؟یا حق!!
-
غمی غمناک!!!!!!!
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 18:22
غمی غمناک شب سردی است، و من افسرده.راه دوری است، و پایی خسته.تیرگی هست و چراغی مرده. می کنم، تنها، از جاده عبور:دور ماندند زمن آدم ها.سایه ای از سر دیوار گذشت،غمی افزود مرا بر غم ها. فکر تاریکی و این ویرانیبی خبر آمد تا با دل منقصه ها ساز کند پنهانی. نیست رنگی که بگوید با مناندکی صبر، سحر نزدیک است.هر دم این بانگ...
-
و اما عشق ...(۱)
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 00:31
طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری... آنگاه گفت با ما از عشق سخن بگوی....آنگاه پیامبر گفت :«هر زمان که عشق اشارتی کرد در پی او بشتابید.. هر چند راه او سخت و ناهموار باشد ...و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او سپارید....هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح...
-
nemidoonam???
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 01:22
nemidounam chi shode ke saeed dige be eenja sar nemizane hamechi khababe hame chi morde.....ya hagh...
-
همین ...
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 00:49
یار من رفت از بر من ، مقصـد او جـای دیگر رفتـه او شـاید بیــابد عاشق و شیـدای دیگر باز مـن دلتنـگ اویم گر چه دیدم بی وفایی گرچه می دانم که دارد ،در سرش سودای دیگر رفتـه آن آرام جانم ، کـاش می آمد دوباره تا سکوت دشت دل را بشکـند غوغای دیگر زندگـی شد در نگـاهم تیره و تار از غم او کـاش او آید که یـابد ، زندگی معنای دیگر...
-
آیا؟؟؟؟؟
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 23:44
..اینجا آخر خطه؟؟؟؟؟
-
یه مشکل شاید خیلی خیییییییییییییییییییییییییلی بزرگ!
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 23:42
سلام ! من در مورد سعید با یه مشکل خیلی بزرگ مواجهم که نمیتونم فعلا بگم چیه ..فقط از تمام دوستان خوب تقاضای معرفی یه مشاور خوب دارم تورو خدا کمکم کنید........یا حق ..
-
فقط.......
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 13:34
سعید دوست دارم اما ای کاش........
-
شعرای سعید گلم !!!
شنبه 11 بهمنماه سال 1382 12:21
یار من رفت از بر من ،مقصد او جای دیگر ** رفته او شاید بیابد عاشق و شیدای دیگر** باز من دلتنگ اویم گرچه دیدم بی وفایی** گرچه می دانم که دارد ،در سرش سودای دیگر ** رفته آن آرام جانم ،کاش می آمد دوباره ** تا سکوت دشت دل را بشکند غوغای دیگر ** زندگی شد در نگاهم تیره و تار از غم او ** کاش او آید که یابد ،زندگی معنای دیگر...
-
مرسی سعیدم !
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 13:35
چقدر کار سعید گلم در روشن کردن شمع قشنگ بود نه؟؟حالا اگر سعید اینو بخونه میگه ..چه لوس !!!!هاهاها.....راستی ما رو فراموش نکنید هنوز هم محتاجیم به دعای خیر دوستان ...یا حق!!!