-
الهی شکر بازم به خیر گذشت ولی یه کم حالمون گرفتست....
دوشنبه 10 آذرماه سال 1382 21:51
سلام ..دیرور با سعید رفتیم بیرون کلی بهمون گیر دادن که چه نسبتی با هم دارید ..سعید هم با کمال خونسردی (به نظر خودش !!!رنگش پریده بود.. )گفت ..ایشون ان شا الله همسر آیندمن ....و اون یارو هم قیافه حق به جانب و نجیب سعید رو(جلو خودش نگید لو س میشه !!!)که دید گذاشت رفت ..خب بازم به خیر گذشت و بازم الهی شکر..یادتون نره...
-
الهی شکر به خیر گذشت ..
دوشنبه 3 آذرماه سال 1382 23:16
سلام به همه عزیزان ..مرسی از دعاهاتون ..شکر خدا به خیر گذشت ..یا بابا متوجه نشدن یا به روی خودشون نیاوردن در هر صورت ممنونم از همه دوستان خوب و مهربون من و سعید....حق یارتون.......
-
وااااااااااااااااااااااااای تو رو خدا دعا کنید !!!!!!!
شنبه 1 آذرماه سال 1382 07:26
دیشب یه اتفاق خیلی بد افتاد !خیلی بد . داشتم با تلفن با مریم صحبت می کردم که باباش گوشی رو برداشت ... و این یعنی خراب شدن شرایط . بد بد بد بد . یعنی محدود کردن مریم فشار به او ... وای خدا ! مگه ما چی می گفتیم! خودت که خوب می دونی چقدر سعی می کنیم مقید و پابند باشیم .... تورو خدا دعاکنید خدا کمک کنه شرایط درست بشه ....
-
یه مشکل شاید خیلی بزرگ!
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 20:14
اول سلام !!!سلام به همه اون عزیزانی که قصد کمک به منو سعید رو دارن !!!!!! این روزا این مساله که من از سعید بزرگترم بدجوری ذهنمو مشغول کرده میدونید من یک سال و تقریبا ۲ ماه از سعید بزرگترم و این به نظرمن خیای مشکل بزرگیه گرچه یه مشاور به ما گفت که هیچ مشکلی نیست و شما اگر از نطر تفاهم با هم مشکلی نداریدمیتونید خوشبخت...
-
این روزها هردو پریشونیم!!!!
جمعه 16 آبانماه سال 1382 19:40
سلام ! این روزها من وسعید بد جوری به هم ریختیم آخه میدونید هرچی میخوایم که پیش دوستانمون (به خصوص دوستان مشترک) یه جوری رفتار کنیم که عادی باشه بدتر میشه به خدا !!! و حتی پیش خانواده سعید !! قرار بود مامان جون(مامان سعیدو میگم ) حداقل الان از این موضوع بویی نبرن اما خب بازم طبق معمول صداقت سعید کار دستمون داد!!!...
-
آی دی چت و لینک
سهشنبه 29 مهرماه سال 1382 22:06
سلام . بعضی از دوستان لطف داشتند و می خواستند که با ما بچتند . من و مریم همم به همین خاطر یه آی دی دونفره راه انداختیم توی یاهو مسنجر ( saghf_blog ) حالا از این به بعد آپدیت شدن وبلاگ رو از این راه به اطلاعتون می رسونیم و همچنین اگه فرصتی دست داد از راهنماییهاتون استفاده انشالله ! در ضمن با سپاس از دوستانی که لطف کرده...
-
برام دعا کنید....
یکشنبه 13 مهرماه سال 1382 17:15
سلام ! ببینید دوستان به نظر من رابطه من و سعید مثل تمام روابط امروزی (الحمد الله ) نیست ما مثل دوتا پیرزن و پیرمردیم که به واسطه حضور در خانه سالمندان با هم آشنا شدیم البته به این شوری هم که نه ........ اما خب من به سعید پیشنهاد دادم که این رابطه رو تقریبا قطع کنیم تا ۲ الی ۳ سال دیگه که سعید کارهاش رو به راه شده باشه...
-
شدیدا محتاج مشاوره ایم ...
یکشنبه 6 مهرماه سال 1382 13:32
من ومریم می دونیم که تا دو سه سال دیگه فرصت مطرح کردن موضوع خواستگاری با خانواده ها ( به خصوص با خانواده مریم ) رو نخواهیم داشت . شدیدا هم نگران این هستیم که مبادا در این فاصله زمانی مرتکب اشتباهی بشیم ( از نظر سطح روابط و تعاملات و ....) که باعث بدتر شدن شرایط بشه . نمی دونیم باید طی این مدت بی خیال همه چیز شیم یا...
-
اضافه شدن معرفی سعید
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1382 17:08
سلام عزیزان . برا اینکه شما دوستان بهتر بتونید درباره زندگی و وضعیت ما نظر بدید یه توضیح ( معرفی ) راجع به خودم سمت چپ وبلاگ گذاشتم. مریم خانوم هم قول دادن در اسرع وقت این کار رو انجام بدند. فکر می کنم اینجوری راحتتر می تونیم با هم صحبت کنیم. ممنون . سعید
-
یا خدا
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1382 17:36
بیت زیر رو اتفاقی از یه نفر شنیدم و خیلی به دلم نشست . خب پس برا شما هم می نویسمش . عشق را ساده مپندار و به کس گوش مکن هیچ کـس غیر خدا نیست ، فراموش مکن
-
زمزمه امروز
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1382 14:31
سلام. من سعیدم. نمی دونم گاهی برا شما هم پیش اومده که غرق یه احساس خوب یا بد باشین و توی اون حالت بشینید با کلمه هایی که بلدین یه چیزی جور کنید و اونو هی برا خودتون زمزمه کنید ؟ به هر حال اینا نتیجه یکی از زمزمه های من برا خودمه . زمزمه های برگرفته از احساس امروزم ! دستای مهربون تو ، جای بالـش زیر سرم من بودم و تو...
-
ما به هم محتاجیم .....
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1382 20:16
این روزها بیشتر از هر کس و هر چیز من و سعید به هم احتیاج داریم ...حتی فرصت یه صحبت خشک و خالی هم نیست ...ای خدا !!!!!! برامون دعا کنید خیلی بهش محتاجیم .......... لطفا برا نظر دادن اینجا رو کلیک کنید.
-
محبت ....
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1382 00:21
دلم می خواست امشب به مریمم می بگم .. بی خیال !! بیاین این شعر مریم حیدرزاده رو بخونیم با هم... نام تو را آورده ام دارم عبادت می کنم گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم دستت به دست دیگری از این گذشته کار من اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می...
-
نوشتنم درد می کند ...
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1382 00:52
این سعید است که دوست دارد تو بدانی مدتی است نوشتنش بدجوور مریض است و گرنه دوست داشت هر لحظه بنوسید مریمم دوستت دارم ! وای چه حرف مبتذلی ! بابا اینجا میخایم از مشکلاتمون بنویسیم که دیگرون کمکون کنند نه اینکه ... بی خیال ! بازم می گم مریم خیلی دوست دارم !
-
مثل اینکه سعید پشیمون شده !!!!
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1382 20:09
سلام دوستان قبل از هر چیز ما( من و سعید ) رو به خاطر این همه کم کاری ببخشید باشه ؟؟؟ خب مرسی !!! مثل اینکه البته اگر به کسی از جمله خود سعید نگید ......این سعید آقای ما از نوشتن مطالب داخل وب لاگ یا اصلا از این موضوع ( پیشنهادش به خودم رو میگم ) پشیمون شده ...... خب حرفی نیست اما ...یه خبر هم به ما میدادی آقا پسر گل...
-
سلام.
جمعه 10 مردادماه سال 1382 04:29
اون یکی وبلاگ رو آپدیت کردم! اینجا روکلیک کنید لطفا! مریم
-
آدرس ما تا زمان راه افتادن نظر سنجی بلاگاسکای
دوشنبه 6 مردادماه سال 1382 01:16
http://saghf.persianblog.com
-
آبروریزی کردی آقای بلاگ اسکای !!!
شنبه 4 مردادماه سال 1382 17:55
این بلاگ اسکای دوبار واقعا افتضاح به بار آورده!! یه بار که هک شد و این بار هم که ...! آقا اگه نمی تونید جمعش کنید!!! به هر حال امیدوارمآقایان به این سایت به چشم یک پروژه دانشجویی که هر چه بر سرش بیاید مهم نیست ! نگاه نکنند . ببینید سرویس دهنده های مشابه در دنیا چند بار در قرن از کار می افتند!!! راستی دو روزه مریم با...
-
مریمم مرا ببخش اگر ...
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 21:29
بس که تو صحن چشم تو پر زدم مریم من !بد جوری عاشق شدم شاعری یعنی چه اسیره سعید ! اگه نباشی تو می میـره سعید! ....
-
چگونه اتفاق افتاد ...
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 19:04
سلام . من (سعید ) و مریم توی یه مرکز آموزشی درس می خونیم ! فقط همین ! دو سه ترم قبل توی مرکز دختری رو دیدم که نمی دونم چرا فکر می گردم ارمنیه ! برخلاف تمام دخترای دانشگاه این دختره برام مهم شده بود . اما جسارت اینو نداشتم برم باهاش صحبت کنم . من با خیلی ها توی موارد کاری و .. راحتم ، اما با او پیش نیومده بود . می...
-
به به زندگی زیر بزرگترین و مجلل ترین سقف دنیا !!
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 00:47
ببینید من (سعید ) ترجیح می دادم اول شروع کنم بگم که چطوری شروع شد ! یعنی بگم من چور آدمی هستم و مریم چه جور آدمی . بگم که هنوز هیچ اتفاق خاصی نیافتاده و ما نه توی عشقمون (البته مریم می گه عشقت !!) شکست خوردیم و نه پیروز!!! اما خب مریم یه حرفی زد که نمی شد جواب نداد. مریم گفته بود تنها سقف مشترک ما آسمونه !خب چه باک !...
-
مریم هستم با سلام به همه دوستانی که قصد کمک به امری محال دارند..
دوشنبه 30 تیرماه سال 1382 22:27
میگم شاید اولین مورد مشترک من وسعید همین سقف باشه .....اما فقط منو اون زیر یه سقف مشترک جا میگیریم اون هم آسمونه !!!!!
-
سلام . من مریم هستم !
دوشنبه 30 تیرماه سال 1382 02:54
عشق ! سعید خودشو گفته . من فقط دوستش دارم ! اون هم یه کم! به خودش گفتم چقدر !! من و سعید زیر یک سقف !! محاله محال !!! امشب بهش گفتم . اما گفت میخاد بجنگه! خسته می شه می دونم ... اما باز هم امید به خدا ... می گم شما کمکمون می کنید !؟
-
سلام . من سعید هستم
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 10:00
سلام.من سعیدم . یه پسر ۴-۲۳ ساله شیرازی . نمی دونم چی شد یه دفه مهر یه دختر خانوم به اسم مریم افتاد تو دلم ... قصه عشق ما با کلی اشکال مواجه شده . اگه خدا نصیب کنه براتون می گیم . فعلا لطفا فقط دعام کنید.