-
امن نیست....
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 02:30
همین و بس بدون شرح .........یا حق!!!!!!!۱
-
با سلام...
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 02:19
یا خدا سعید داره بازم به خودش فشار میاره و من بد جوری نگرانشم ...هفته آینده پروندشو باید به یه دکتر خوب نشون بدم ...نمیدونم چی پیش بیاد نگرانم ..و با ذکر این که مدتهاست نه سعید و دیدم نه صداشو شنیدم..و در جواب دوستای گلم نفیسه و شیدا جون باید بگم دیوار ایراد گذاشتن رو جونای بخت برگشته مردم هیچ وقت کوتاه نمیشه .....یا...
-
ما هنوز....
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 06:50
سلام به همه دوستان عزیزمون ..باید بگم که ما هنوز زنده ایم و شکر نفسی میکشیم و در خم یک کوچه !!!!!! والا این روزا فکر کنم روزای اوج در گیری من با خوانواده به خاطر خاستگارام باشه برام دعا کنید ..سعید خوبه و سلام میرسونه اما کلی در گیر کار..اگر کسی دیدش سلام منو هم بهش برسونه !!!!خب دوستون داریم ..مثل همیشه التماس دعا...
-
توکل به خدا!!!
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 21:30
والا من و سعید آقا مشکل زیاد داریم و چون ارتباطمون خیلی خیلی کمه نمیتونیم اونارو حل کنیم و روی هم میمونن ..عملا این روزا نه ما همیدیگرو اصلا میبینیم و حتی ارتباط تلفنی داریم و من تند تند در پی رد کردن خوستگارای سمجم !!!که دست از سرم بردارن و راه رو برای ورود شازده سعید هموار کنم ....برامون دعا کنید ..یا حق!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1384 20:17
دوست عزیز ما شیدای عزیز !!از ما رنجیده خاطر شدن و این ما رو خیلی ناراحت میکنه ..شیدا جون داخل بلگتون نمیتونم نظر بدم عزیزم نمیدونم چرا قسمت نظرات باز نمیشه ...ازت میخوام بیای و واضح برام بگی چی شده عزیزم !!!حال سعیدم یواش یواش رو به بهبودیه و از این بابت کلی خوشحالم و همه عزیزانی که اونو دعا کردند رو سپاسگذار...دوستون...
-
خدا را شکر
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1384 01:56
سلام . خدا رو شکر به تجویز یه دکتر دیگه من نیاز به عمل جراحی ندارم و می بینید که الحمدلله اینقدر حالم خوبه که بتونم پای سیستم بشینم و تایپ کنم . امیدورام خدا به همه ما سلامتی عطا کنه که از هر نعمت دیگه ای بهتره . از مریم خانوم هم که این چند مدت به تنهایی بار وبلاگ رو به دوش کشیدن حسابی ممنونم .
-
خاطره هامون!!!!!!
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1384 22:52
دوست عزیزی از ما در مورد خاطره هامون پرسیده بودن ...باید بگم جریان هتل یه جشن عمومی بوده با حضور اکثر بچه های دانشگاه و این که برا من و سعید قشنگه برا اینه که اون شب به خاطر حضور همدیگه خیلی بهمون خوش گذشت ....یادش بخیر عصرای تابستون ما قرارمون داخل کتابفروشی بود برا خرید کتاب ..تورو خدا نخندید بهمون بگید بچه مثبت چون...
-
یا خدا!!!!!!!!
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 21:12
دکتر به سعید گفته احتیاج به عمل داره ..برامون دعا کنید ..دوستون داریم ..یا حق!!!!
-
شعر سعید خوبم ......
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1384 00:02
در دلم در این شب سرد، یک عالمه خورشید دارم یک عالمــه امیـد در دل ، بی اندکــی تــردید دارم روییده در دل مریم عشق ، من یک گلستان شوق هستم می دانــم او مــی آید آری ، چـون بر خدا امید دارم
-
برامون دعا کنید...
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 23:54
سعید عزیزم مریضه !!!و من یه دنیا غصه دارم دلم خیلی شور میزنه و وقتی تنهام اشک از چشمام بند نمی یاد ....خدا خودش کمک کنه یا خدا برامون دعا کنید سعید استراحت مطلق داره و یه مدت نمی یاد رو خط و با یه حسادت مردونه قابل احترام دوست نداره منم بیام که نمیام ...فقط گاها میام از دوستای خوبمون کمک بخوام ..التماس دعا یا حق!!!
-
سخت دلتنگم !!
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 13:47
منم سخت دلتنگ روزای هتل ....و بیمارستان و بیرون رفتنای عصرای تابستون و روزی ۱۰۰ بار دوست دارم گفتنم و هنوزم پایبند تو اما تو چی سعید؟؟؟؟؟؟نمیدونم دعامون کنید..یا حق!!!
-
به یه دوست!!
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 20:45
دوست عزیز (شدای عزیز!!!)و همراه مهربون ما (مای سابق!!!و من و اوی امروز!!!) از ما خواسته بودن براشون بگیم ماجرا چی شده ...اما جز وبلاگ زیباشون که ظاهرا اجازه نظر دهی هم نذاشتن آدرسی دیگه نداشتیم ...همین قدر بگیم که ما داریم به طور جدی از هم جدا میشیم ..چون سعید آقا کار دلخواهشونو بدست آوردن و تمام بهونه گیریهای این مدت...
-
شعر سعید ........هــــــه!!!!
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 15:02
من به سر منزل احساس سفر میکردم هر دم از رنگ و ریا حذر میکردم راهب صومعة دلکده ها من بودم نقشة دلبری از یار ز بر میکردم از دلم راه رهایی زمن آموخته ام زدلم من به وجود تو سفر میکردم “13/1/1376”
-
امام زمان !!!می شناستش؟؟؟؟
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 00:27
تقدیم به آقا امام زمان : ای معنی عشق و وفا ای اسوة جود و سخی ای سرمد اهل صفا فرزند پاک مرتضی لطفی نما و رخ نما بر مجمع شیدای ما ای مهدی هر جاهلی هم عاقلی هم عادلی ای سرور هر خوشدلی ای مولای هر صاحبدلی لطفی نما و رخ نما بر مجمع شیدای ما ای صاحب دین وزمان ذکرت نگنجددر جهان ای نقشت از چشمم نهان جویم تورا در هر مکان لطفی...
-
حیـــــــــــــــــف!!!!!!!!!!!
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 20:38
هـــــــه!!!!حیف این زندگی که میتونست خوب سر بگیره ..فقط همین ..خداحافظ همه عزیزان شاید برای همیشه !!!!!!!!!
-
بد رفت ...
جمعه 12 فروردینماه سال 1384 00:50
سلام . وقتی با توهین به خاطر پیامی که داداشتون بهتون داده متهمتون می کنن وقتی ثانیه به ثانیه آی دیت رو چک می کنن وقتی تهمت می زنن و فرصت پاسخگویی نمی دن وقتی به حال سکته می کشوننت وقتی تو بحرانی ترین شرایط با بدبینی و خودبینی برخورد نامناسب با تو رفتار می کنن وقتی به این نقطه می رسی که می گی باید تمومش کنم خیلی به...
-
ما همه بازیچه ایم....
جمعه 12 فروردینماه سال 1384 00:07
ما همه بازیچه دست زمونه ایم ..عروسکهای رو زگاریم که هر جور بخواد میگردونتمون ..تو بد ترین شرایط روحیم ..و احساس شکست کامل میکنم ..نباید اینجوری میشد و نمیخواستم ..راستی چرا ما آدما همیشه اون اتفاقاتی تو زندگیمون می افته که اصلا فکرشو هم نمیکنیم؟؟؟؟؟؟ همه چی داره بد تموم میشه.....نمیدونم و فقط اونی که اون بالاست از...
-
باید تمومش کنیم .....
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 01:37
باید این مسخره بازیو تموم کنیم ...سعید یواش یواش به طرز وحشت آوری (غیر قابل باور...)داره بعد از این همه مدت خودشو نشون میده ...خدا فقط کمک کنه تمومش کنم !!!یا حق!!!
-
نگرانم ....
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1384 09:55
سلام خیلی نگران سعیدم ..ازش کلی وقته بی خبرم یه چیزایی هم در مورد داداشش گفت که حسابی نگرانم کرده ..یا خدا...
-
دلم برات تنگ شده جونم ...
شنبه 6 فروردینماه سال 1384 20:25
سلام بچه ها . من مسافرت بودم و تازه برگشتم . جاتون خالی . به طرز عجیب غریبی دلم برا مریم خانوم تنگ شده . امیدوارم سلامت باشه ، چون مریم هم مسافرته .
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1384 10:03
سلام. خب من اشتباه کردم و چند تا آی دی یاهو بد رو اضافه کردم به مسنجرم ولی خدائیش باهاشون نچتیدم و همین باعث شد خیلی به مریم خانوم بر بخوره ~ اما بحمدالله مشکل حل شد و همه چیز سرجاش برگشت ... البته من خودم شخصا از خودم بعید می دونم دیگه چنین کاری کنم . خب یا علی - سال خوبی داشته باشین
-
نمی دونم !!!
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1384 17:07
نمی دونم چی پیش بیاد ولی بعید میدونم بازم بتونم سعیدرو از اعتماد چشمام بدونم .....یا خدا خودت کمک کن!!!خدا کمک کنه بتونم بازم به سعید اعتماد کنم !!!!!امیدوارم هر جا هست سلامت باشه ....یا حق !!!!
-
شعر سعید ......
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1384 13:57
یار من رفت از بر من ، مقصـد او جـای دیگر رفتـه او شـاید بیــابد عاشق و شیـدای دیگر باز مـن دلتنـگ اویم گر چه دیدم بی وفایی گرچه می دانم که دارد ،در سرش سودای دیگر رفتـه آن آرام جانم ، کـاش می آمد دوباره تا سکوت دشت دل را پرکـند غوغای دیگر زندگـی شد در نگـاهم تیره و تار از غم او کش او آید که یـابد ، زندگی معنای دیگر...
-
فردا میرم سفر!!!
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1384 13:46
ان شا الله فردا دارم میرم سفر..البته با یه دنیا دلخوری از سعید....اما امیدوارم هر جا که هست سالم و سلامت باشه و شاد.....الهی سلامت برگرده و من رو قانع کنه که بتونم همه چی رو فراموش کنم بد جوری دارم عذاب میکشم ....یا حق!!!
-
نباید اینجوری میشد......
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1384 17:47
من باید میدونستم که آدمی نیست که همیشه صادق باشه ......و همه دروغ میگن ..من بیخود شاید بت ساختم حقم بود خراب شه!!!!خدایا نباید اون این کارو میکرد......ببخشید من هذیون میگم سعید کاری کرده که اگر کسی جز چشمام بهم گفته بود باور نمی کردم ....به نظر خودش کارش معموله ....شاید من زیادی رو سعید حساب کردم تو زندگیم ؟؟؟؟؟؟؟...
-
سال نو مبارک!!!
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1384 13:25
....سال نو رو به همه عزیزایی که ما رو این یک سال همراهی کردند تبریک میگم و از همشون میخوام امسال هم با ما همراه باشن ....دوستون داریم ....امسال من و سعید خوبم هردو میریم سفر با این امید که سال آینده ان شا الله با هم بریم ......اما نه جایی که من میرم نه جایی که سعید میره ...بریم زیارت امام رضا با هم ....دلم برا سعید...
-
روزهای خوب !
شنبه 29 اسفندماه سال 1383 00:13
چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد دوران هجران نیز هم... اول از همه دوستان خوبمون ممنونم به خصوص هیچکس عزیز! بعد هم خب الحمدلله همه چیز به خیر و خوشی ختم شده و زندگی باز روال خوب خودشو پیدا کرده . بعد هم بابا من و مریم خیلی بیشتر از این حرفها همدیگه رو دوست داریم! در ضمن پیشاپیش هم سال نو مبارک !
-
روزای روشن خداحافظ ....
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 21:19
سلام . این روزا اصلا حال و هوای خوبی تو رابطه ی ما برقرار نیست . هیچ وقت این قدر احساس شکننده بودن نکردم ... بی خیال . ببینیم چی پیش می آد!!!
-
خدارحم کنه !
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1383 22:29
سلام . اولا امشب دلم شدیدا هوس زیارت امام رضا رو کرده بود. از طرف دیگه مریم خانوم شدیدا از طرف خانواده شون تحت فشاره برا انتخاب کاندیداهای اونا ! خدا خودش رحم کنه . بچه ها دعامون کنید!
-
جواب منفیه اما امیدوارم...
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1383 00:31
سلام . فردا قراره مامان به خونواده مریم اینها زنگ بزنه ومن از الان می دونم که جواب منفیه ! من و مریم هم مثل شما دقیق نمی دونیم که چرا مخالفت می کنن اما می دونیم که می خوایم با هم زندگی کنیم! ترجیح دادیم مریم فعلا مخالفت علنی با تصمیم باباشو نشون نده تا بعد از ماه صفر ایشالله ما زنگ بزنیم باز ببینیم خدا چی میخاد ....